شکوه علمداران در تشییع علمدار

حسین زحمتکش: آسمان ساری بار دیگر میهان فرشته های خدا شد ، فرشته هایی که آمده بودند مردی از مردان خدا را به وصال یار برسانند، فرشتگانی که مدام زمزمه می کنند: ” یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِى إِلَى‏ رَبِّکَ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً، فَادْخُلِى فِى عِبَادِى، وَادْخُلِى جَنَّتِى‏” آری امروز علمداری از علمداران زهرا(س) به دیدار […]

حسین زحمتکش: آسمان ساری بار دیگر میهان فرشته های خدا شد ، فرشته هایی که آمده بودند مردی از مردان خدا را به وصال یار برسانند، فرشتگانی که مدام زمزمه می کنند: ” یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِى إِلَى‏ رَبِّکَ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً، فَادْخُلِى فِى عِبَادِى، وَادْخُلِى جَنَّتِى‏”

آری امروز علمداری از علمداران زهرا(س) به دیدار مادر می شتابد و درهای رحمت الهی به سویش او باز می گردد. حاج مصطفی علمدار که سال ها در خلوت و نهان، عشق وصال پروردگارش را برای آسمان و زمین نجوا می کرد  تا اینکه صدایش به مرغ آمین رسید و حاجت روای دل خویش شد. حاج مصطفی درد فراغ از یارانش را سخت تر از درد زخم های شیمیایی میدانست که سی سال جسم ش را نحیف کرده بود اما امروز به معنی واقعی سبک بالی شده که نه تنها می توانستی از تابوت کوچکش درک کنی بلکه صدای بال های فرشتگان نیز نشان میداد که حاج مصطفی از آن ها نیز سبک بال تر است.

مردم ساری که گویا دلهایشان با عروج علمدار شهدا به حرکت افتاده بود با هر سن و گرایشی در مراسم تشییع پیکیر این شهید حضور یافتند.

حاج مصطفی می خواست با شهادش در دهه فجر به همه بفهماند سرباز در گهواره خمینی این بار روی دستان ملت، لالایی خداحافظی می شوند. مردم ساری در تشییع فرزندشان شکوه بزرگی خلق کردند. جمعیت بیشماری در خیابان ها از همان ابتدا خودنمایی می کرد. یاران و همرزمان حاج مصطفی از صبح زود در میدان ساعت منتظر بودند، جانبازان قطع نخاعی در میدان ساعت در گوشه ای از خیابان کنار هم منتظر آمدن یارغار دوران سخت و سهل جنگ بودند.

کودکی پرچم جمهوری اسلامی به دست داشت و روبروی آن ها ایستاده بود گویی رویش نمی شد جلوتر بیاید اما از نگاه معصصومانه این طفل می فهمیدی که می گفت: ممنونم! آری تقدیر از مردانی که مرگ را در تمام طول عمرشان به بازی و تمسخر گرفتند چرا که در مکتب خمینی مرگ طفیلی بیش نیست.

اشک هایی که از چشمان مردم بر پهنه صورت پهن می شد نشان میداد چقدر به شهدا و رزمندگان نامی دوران دفاع مقدس علاقه مندند. این نجواها و دل دادگی ها وجود داشت تا مداحی علی نثاری با نجوای “کجایید ای شهیدان خدایی، بلاجویان دشت کربلایی” در فضا طنین انداز شد و دل ها را کربلایی کرد! صحنه های زیبا و عجیبی از دل و دلداگی مردم با شهیدی که شاید یکبار هم ندیده بودنش رقم می خورد و من با خود می اندیشدیم که چگونه می توان با تمسک به دین خدا چنین مردانی تربیت شوند که یکبار در سی سال سختی و مشقت کلمه ای گله از وضعیت خود به زبان نیاورند.

شاید این همان راه سید الشهدا است که خواهرش می گفت: ما رایت الا جمیلا!