روزی چند پلنگ می‌کُشیم؟

حرف آنلاین، الناز پاک نیا|کمتر کسی تصور می کند که بتواند یک خرس یا پلنگ را بکشد. شاید و حتما در ذهن همه، آنی که اولین تیر را به سوی پلنگ معروف قائم شهری، شلیک کرد چندان خوشایند کسانی که قصه پلنگ را دنبال می کردند نبود.

در کنار اینکه سیستم و ساختار مدیریت زیست محیطی در جامعه ما با شیوه ها و روش های به روز دنیا و معمول هماهنگ نیست و ساختارها اجازه بالندگی زیست محیطی را نمی دهد، بخش بزرگی از ما که ۲۴ ساعت قصه پلنگ را دنبال کردیم، ۲۴ ساعت بعدش را به لعن و نفرین کشندگان آن گذراندیم، فردایش قصه خرس فیلبند پیش آمد و باز ۴۸ ساعت دیگر مشغول یافتن مقصرها در ساختار و سیستم بودیم، به این فکر نمی کردیم که ما روزی چند پلنگ می کشیم.

با ضعف ساختار در مدیریت محیط زیستی و فقر فرهنگی و آموزش در این حوزه سال هاست که طبیعت جاندار ما می میرد و اصولا در کشورهای جهان سوم و کمتر توسعه یافته آنچه سبب مرگ زیست بوم و نابودی منابع طبیعی و حیوانی و سپس انسان ها می شود، ریشه در فرهنگ دارد.
شاید در کمتر از یک دهه است که مطالبات محیط زیستی در ایران پررنگ شده است، آنهم در زمانی که نسل بسیاری از حیات وحش ایران منقرض شد، جنگل های بکر و طبیعی یا ریشه کن شده و یا مامن ویلاهای لوکس از ما بهتران شد، شالیزارها کوچک و کوچکتر شد و به جایش خانه های سیمانی سبز شدند.

و حالا هم در دل همان جنگل ها صداش غرش موتورها و خودروهای آفرود سوار به جای غرش شیر و پلنگ به گوش می رسد و ما با توسعه دنیای شبکه های اجتماعی، تنها به وا اسفایی بسنده می کنیم.

در نقایص سیستم مدیریت زیست محیطی هم چندان نمی توان به امیدواری و دل خوشی رفع و رجوعش کرد، سال ها است تحصیل کردگان حوزه آب، کشاورزی، منابع طبیعی و حتی محیط زیست از این معرکه دور هستند و ساختارها و سیستم ها در جای خود برای خدمت به طبیعت شکل نگرفته اند تا بدانند پلنگ و شیر را در محیط شهری باید به تور انداخت و اطراف او را خلوت نگه داشت، چشم هایتان را به روی ساخت و سازهایی که چون سرو چمان سر می آورد نباید بست و حفاظت از دریا و جنگل را با آموزش به نسل دیروز و امروز حفظ کرد. اینکه در استانی با قواره یک جنگل و دریای چون هیرکانی و خزر، نیاز به سیستم اطفای حریق هوایی هست و در دریا نیاز به حفاظت های دقیق زیست محیطی.
امروز پلنگ قربانی این سیستم شده و دیده شد، چون فضای مجازی مستعد نمایش با سرعت انتشار غیرقابل توصیفی است، کدام چشم ها هزاران ماهی تلف شده در دریای خزر و رودخانه های مازندران را می بیند.

چرا گوشی صدای اره برقی را در جنگل ها نمی شوند و یا دیده ای خودروهایی که تا نیم متری ساحل ماسه ای پیش رفته و روی ساحل ماسه که درون اش جانداران دریایی میکرو زیست می کنند تا در زمانی به دریا بازگردند، ویراژ می دهد را نمی بیند.
اما مهم تر از همه سیستم ها و ساختارها، آنچه امروز آنها را می سازند و می نویسند، آدم ها هستند که بخش بزرگی از دنیای پیرامون راتشکیل می دهد و به قول آن جمله معروف زیست محیطی؛ این طبیعت و حیوانات نیست که برای ما زحمت ایجاد کرده این ما هستیم، که وارد دنیای آنها شدیم.

به نظر، امروز بیش از همیشه نیاز داریم که بیندیشیم سهم ما از مرگ این همه پلنگ و خرس چیست و کجاست.

صدای اره برقی ها و غرش خودروهای آفرود در جنگل و سواحل ناب مازندران را بشنویم و بدانیم راننده آنها مخاطب کدام صفحه مجازی ماست که از مرگ پلنگ ناراحت شده بود و بر کشنده آن خرس بی نوا لعن و نفرین فرستاده بود.

صاحب کدام مزرعه شیلاتی هستیم، مالک کدام معدن هستیم که روزانه چندین لیتر آب آلوده را وارد رودخانه های خروشان می کنیم.

مسافر کدام جاده ایم که هر بار زباله های خود را در دل طبیعت رها می کنیم؟! پلاستیک و شیشه نوشابه را در دل جنگل های زیبا مهمان می کنیم و می رویم و زغال چوب های درختان جوان را به زمین های سبز و تازه جوانه زده طبیعت هدیه می کنیم، شاید ندانیم دیگر آن زمینی که بر روی آن آتش روشن کردیم تا سال ها دیگر جوانه نمی زند.

آن ساحلی که آلوده به رد لاستیک خودروهایمان شد شاید خانه بچه لاک پشت و بچه خرچنگ هایی است که نسل آنها در گرو آرامش در ساحل است تا به دریا بازگردند.

صاحب کدام ویلای ساحلی هستیم که فاضلاب خانه را در دریا می ریزیم، مالک کدام واحد تولیدی شهر ساحلی هستیم و صاحب کدام برند آپارتمان سازی ساحلی که در نیم متری ساحل زباله سیمانی و بتنی تولید می کنیم و رهایش می کنیم تا سهم دریا از ما آلودگی باشد.

ما دقیقا کجاییم و کدامیم؟
سهم هرکدام از ما از مرگ این همه پلنگ و خرس چیست و کجاست.