کتاب زندگینامه شهید بواس منتشر می‌شود

پدر شهید حسین بواس با اشاره به خصوصیات شهید و عشق و دلدادگی پسرش به اباعبدالله الحسین (ع)، گفت: در فراق و دوری فرزندم در حال تدوین و نگارش کتاب زندگینامه پسرم از ولادت تا شهادتش هستم و می خواهم  آن را به چاپ برسانم. همزمان با فرا رسیدن ماه محرم و ایام سوگواری امام […]

پدر شهید حسین بواس با اشاره به خصوصیات شهید و عشق و دلدادگی پسرش به اباعبدالله الحسین (ع)، گفت: در فراق و دوری فرزندم در حال تدوین و نگارش کتاب زندگینامه پسرم از ولادت تا شهادتش هستم و می خواهم  آن را به چاپ برسانم.

همزمان با فرا رسیدن ماه محرم و ایام سوگواری امام حسین (ع) و اهل بیتش، جا دارد یادی کنیم از کسانی که هزار و اندی سال بعد در راه دفاع از حرم خواهر بزرگوار حضرت و راوی کربلا خون دادند؛ همان‌هایی که بعنوان “شهدای مدافع حرم” شناخته شدند. 

قطعا این افراد در طول زندگی به شناخت جامع و کاملی از ائمه اطهار و عملکردشان نسبت به دین، به‌ویژه هدف از قیام آقا اباعبدالله الحسین (ع) در کربلا پی بردند، تا جایی که از آشیانه، خانواده، زن و فرزند خود گذشتند تا نگذارند دست ناپاکی حتی به ضریح حضرت زینب سلام الله علیه برسد.

یکی از این شهدا که در رکاب سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، این دلداده راه عشق به سیدالشهدا (ع) به مقام شهادت رسید، شهید حسین بواس است.

ابوالقاسم بواس پدر شهید مدافع حرم حسین بواس، در گفت‌وگویی اختصاص با حرف می گوید: بیش از ۶۰ سال از عمرم می‌گذرد و دبیر بازنشسته عربی شهرستان چالوس هستم. این روزها را به‌یاد خاطراتم با حسین در سال‌هایی که گذشت اشک میریزم.

وی ادامه می‌دهد: پسرم با نام “حسین” مزین به نام سید و سالار شهیدان در ۲۸ دی ماه ۱۳۶۰ در روستای ملاط از توابع شهرستان لنگرود در استان گیلان متولد شد و با تولدش همدم تمام تنهایی‌های من شد. وقتی حسین تحصیلات دوران ابتدایی را می‌گذارند، با خانواده به شهرستان چالوس کوچ کردیم.

*شور و شوق شهید در ایام محرم

بواس یادآور می‌شود: به‌خاطر دارم که حسین با نزدیک شدن ایام محرم شور و شوق عجیبی داشت. من یک عمر برایش از واقعه کربلا گفته بودم و او محبت زیادی به عاشوراییان داشت. شب‌ها در هیات‌های مذهبی حضور داشت و در دسته‌روری معتقد بود که باید با دو زنجیر زنجیر بزند.

پدر شهید بواس همچنین می‌گوید؛ پسرم تا پاسی از شب در مساجد و تکایا با‌ هیئات همكارى داشت. بعدها كه بزرگ‌تر شد در تهیه غذا برای هيات‌ها كمک می‌کرد و برای حضور در كاروان‌هاى زيارت که به مناطق جنگی می‌رفتند سر از پا نمی‌شناخت و با تمام وجود در پیشبرد اهداف کاروان فعالیت می‌کرد.

وی خاطرنشان می‌کند؛ زمانی که حسین پای روضه امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) مینشست، زیر لب ” اللهم اجعلنا من ذابین حضرت زینب (س)” را زمزمه می‌کرد، گویی ذوب در شخصیت خواهر بزرگوار امام حسین (ع) بود.

*حسین پس از مشاهده شهادت همرزمانش عاشق حسین (ع) شد

این پدر شهید با بیان اینکه حسین پس از خدمت سربازی و مدتی کار در شهرداری تهران به چالوس برگشت و به واسطه رفاقت با مربی بدنسازی اش که پاسدار بود وارد سپاه شد، می‌گوید: کمی که گذشت حسین با مشاهده شهادت شهید رضا قربانی و مرادخانی و همرزمانش دیگر حسینی شده بود و عاشق امام حسین (ع).

پدر شهید بواس در ادامه افزود: باتوجه به اینکه حسین در خواب شهید کوچک پور را دیده بود که به او مکان و لحظه شهادتش را گفته بود با این پیش زمینه‌ها حسین از یک دیار دیگر حرف می زد و فکر می‌کرد تا جایی که قبل شهادتش خودش به دوستانش گفته بود من شهید می‌شوم ولی دوستش این را به شوخی گرفته بود.

*14 فروردین ، آخرین تماس تلفنی

وی ادامه می‌دهد: رفیقش چیزی از آب حیات نمی‌دانست ،حسین در قماربازی عشق همه چیزش را باخته بود چرا که عاشق شهادت و امام حسین (ع) شده بود و هر کس که به حضرت عشق بورزد حضرت نیز عاشقش خواهد شد. هر کس عاشق خدا شد، خدا هم عاشقش خواهد شد، به‌قولی اگر محب شوی محبوب می‌شوی، اگر دلت را فدا کردی فکر نکن چیزی را از دست دادی.

بواس می‌گوید: زمانی که حسین برای اولین بار عازم سوریه شد حس کردم دیگر جز عشق چیزی نمی بیند. او حتی خانواده را نمی‌دید. در فروردین ماه ۱۳۹۵ قرار بود مجددا به سوریه برود، در لحظه خداحافظی در حالی که به جلو می‌رفت و با من خداحافظی کرده بود حس کردم چیزی را گم کرده و دلش پیش من است. ۱۴ فروردین ماه آخرین تماس تلفنی حسین با خانواده بود.

*به آرزویش رسید

پدر شهید بواس بیان می‌کند: بیست و یکم فروردین ماه ۱۳۹۵ همانطور که پیش‌بینی کرده بود، با گلوله تکفیری‌ها در منطقه خانطومان سوریه به شهادت و بهتر بگویم به آرزویش رسید. پسرم داوطلبانه عازم سوریه شده بود و در این راه جان داد. او در راه دفاع از حرم و ناموس آقا اباعبدالله حسین (ع) جانانه و با عشق قدم گذاشت و به سر منزل مقصود رسید.

پدر شهید بواس با بیان یک شعر در وصف امام حسین (ع) به گفت‌وگو پایان داد.‌.

هر کس تو را شناخت جان را چه کند

فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی

دیوانه تو هر دو جهان را چه کند