حمايت از كودكان غزه به روش مادران ايراني

زمانیکه برای تهیه گزارش از راهپیمایی روز جهانی قدس آماده میشدم میپنداشتم امسال نیز چون سالهای گذشته سوژه جالبی برای گزارش پیدا خواهم کرد اما نمیدانستم این راهپیمایی چه سوژه ی جالبی میتواند در خود داشته باشد لذا آهنگ کار کردم و خود را به محل آغاز راهپیمایی رساندم ، طبق معمول مردم مدتی قبل […]

زمانیکه برای تهیه گزارش از راهپیمایی روز جهانی قدس آماده میشدم میپنداشتم امسال نیز چون سالهای گذشته سوژه جالبی برای گزارش پیدا خواهم کرد اما نمیدانستم این راهپیمایی چه سوژه ی جالبی میتواند در خود داشته باشد لذا آهنگ کار کردم و خود را به محل آغاز راهپیمایی رساندم ، طبق معمول مردم مدتی قبل در محل آغاز راهپیمایی حضور یافته بودند ، چمشان ورم کرده مردم این را تداعی میکرد که شب تا صبح انتظار طلوع آفتاب را کشیده بودند ، لب ها خنده ای در خود نداشت و گاها تنظیم بود به دفعات دانه های تسبیح در دستشان ، صدای آهنگ مرگ براسرائیل حامد زمانی در فضا طنین انداز شده بود ، کودکی پرچم های آمریکا و اسرائیل را با خود می اورد تا برای به آتش کشیدن انتهای راهپیمایی درون خودرویی قرار دهد اما پرچم ها را روی زمین میکشید و کسی نگفت پسر جان پرچم ها را به دست بگیر و روی زمین نکش! گویی این دو پرچم فقط ساخته شده اند که روی زمین کشیده شوند . نوزاد خفته ای را در بغل مادرش مشاهده کردم که مادر جوان روی سربند سفید روی پیشانی نوزادش چیزی مینوشت ، دقت کردم مادر جوان این جمله را روی سربند نوشت : وصیت مادرم مرگ بر اسرائیل !

کودک دیگری در گوشه ای نشسته ودر حال گریستن بود فکر کردم پدرو مادرش را گم کرده به سمتش رفتم هنوز به او نرسیده بودم که نوجوانی که پلاکاردی در دست داشت به سمتش رفت صورتش را بوسید و گفت: بیا داداش اینم پلاکارد مرگ بر اسرائیل دیگه گریه نکن!

راهپیمایی آغاز شد ، خیل مردم مشت ها را گره کرده بودند، صدای الله اکبر و لا اله الا الله فضا را طنین انداز کرد اما دستها همگی پایین بود گوی همه منتظر چیز دیگری بودند ، گویی قلب ها در تپش بهانه ایی برای فریاد بودند ، و این بهانه جور شد ، مرگ بر اسرائیل شعاری بود که با نفرت و با مشت های گره کرده به همراه اشک هایی که گویی روزهاست بغضی بوده که حال ترکیده  در و دیوار ساختمانهای اطراف را لرزاند ، کسی که شعار میداد و هر بار فریاد مرگ بر اسرائیل سر میداد با پاسخ پشت سرهم و متوالی مردم روبرو میشد ، گویی مردم میخواستند به صورت متوالی و بدون وقفه فریاد زنند مرگ بر اسرائیل . لب های خشکیده و جویبار عرقی که بر پیشانی هرکدام نقش بسته بود نشان میداد روزه و هوای گرم تابستان نتوانسته از حرارت قلب آنها بکاهد تا توانی برای فریاد مرگ بر اسرائیل نداشته باشند.

فریاد مرگ بر اسرائیل درسی شده بود که امروز مادران ایرانی باید به کودکان خردسالشان  ياد میدادند و این درس همان مشتهای کوچک گره کودک خردسالشان بود که به سمت  آسمان میگرفتند و به انها یاد میدادند فریاد زنند مرگ بر اسرائیل!!

از کودکی پرسیدم چرا میگویی مرگ بر اسرائیل در جواب گفت : «عمو آخه اسرائیل میگه مرگ برغزه ،  مگه غزه چیکارش کرده که  داره بمب میریزه روی بچه های کوچیک!!»

یاد آموزه های دوران کودکی ام افتادم که مادرم اولین بار فریاد مرگ بر اسرائیل را به من  آموخت و گفت پسرم مرگ بر اسرائیل همان معنی درستی از اشدا علی الکفار و رحما بینهم است !

 از کودک دیگری پرسیدم چرا در این هوای گرم به راهپیمایی آمده ای در جواب پاسخ داد: «آخه مامانم گفته اگه امروز مرگ بر اسرائیل نگم خدا دلش میگیره منم امروز ده تا مرگ بر اسرائیل گفتم.»

آری استکبار ستیزی و دفاع از مظلوم اولین درس مادران ایرانی به کودکانشان است، گویی هر کودک ایرانی در بدو تولدش می آموزد تا دهان باز کرد صدا زند مرگ بر اسرائیل!!