آزادگان شبهای اسارت را در خواب میبینند
این رویداد دو هفته پس از اشغال نظامی کویت توسط ارتش صدام و ۲ روز پس از آن صورت گرفت که صدام در نامهای به هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت ایران بار دیگر عهدنامه ۱۹۷۵ الجزیره را پذیرفت و به شرایط ایران برای پایان جنگ تسلیم شد و از جمله قول عقبنشینی از مرزهای ایران و آزادسازی اسیران ایرانی را داد.
هنگامی که رزمندگان ایرانی در زمستان سال ۶۵ پشت دیوارهای بصره رسیدند قطعنامه ۵۹۸ مطرح و در سال ۱۳۶۶ به تصویب سازمان ملل متحد رسید، ایران در محتوای قطعنامه نکات مثبت و منفی آن را مورد تأمل قرار داد بنابراین در اولین موضعگیری نه آن را رد کرد، نه پذیرفت.
اگر چه ۳۲ سال از آن روزها میگذرد اما برای آزادگانی انگار همین دیروز بود، طعم اسارت با چاشنی غریبی، واقعیتی است که آزادگان کشور روزی در واقعیت و این روزها در خواب میبینند.
ذبیح الله رکنی آزاده قائمشهری در گفتوگویی از خاطرات آن روزها میگوید.
اردوگاه رومادیه (کمپ ۱۰)در استان الانبار عراق یکی از مناطق نظامی عراق بود که حدود هزار و ۸۰۰ اسیر ایرانی را در خود جای داده بود، ۲۰۰ تن از اسرا مازندرانی بودند.
وی که در ۲۲ اسفند ماه سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر هشت در منطقهای بالاتر از کارخانه نمک در پاتکی از سوی دشمن بعثی اسیر شد و به مدت ۴سال و نیم در اردوگاه رومادیه عراق ماند، میگوید: پایه اول دبیرستان بودم که برای دومین بار بهعنوان بسیجی امدادگر به جبهه اعزام شدم، در گردان یا رسول لشکر ۲۵ کربلا عضویت داشتم بعد از شروع عملیات والفجر ۸ که حدود هشتاد روز طول کشید بهعنوان نیروی پدافندی عملیات به اسارت دشمن درآمدم.
رکنی ادامه میدهد: باتوجه به حساسیت منطقه عملیاتی در حزیره فاو که منطقهای استراتژیک برای صدام بود پاتک های شدیدی از طرف عراقیها انجام میشد لذا در این مدت تا تثبیت عملیات والفجر ۸ پاتکهای شدیدی انجام میشد اطراف منطقه آب داشت، هنگام اذان صبح ۲۲ اسفندماه ۱۳۶۴ دشمن از منطقهای که پر از آب بود پشت سر نیروهای ما قرار گرفت و ما را محاصره کرد، همه مهمات ما تمام شده بود و حتی یک فشنگ کلاش برای ما نمانده بود، در اولین لحظات اسارت ۴۲ نفر اسیر شدیم که ۲۵ نفر از بسیجیان مجروح بودند.
این آزاده خاطرنشان میکند: در اولین لحظات اسارت یک سرباز عراقی با قنداق تفنگ بر سر من کوبید و اولین شکنجه از جانب دشمن بود، از همانجا دستمان را به پشت با سیم تلفن محکم بستند حدود ۲هزار متر پیادهروی کردیم تا اینکه به پشت خس عپلیاتی رسیدیم و از آنجا به مقر سپاه هفتم عراق در بصره منتقل شدیم، یک شب تمام چشم و دست بسته روی موزاییک نشستیم.
از تنبیه با کابل و خوراندن گچ تا قانون جنگل برای رفع حاجت
وی با بیان اینکه خوزستان شبهای بسیار سردی علیرغم روزهای گرم دارد، تصریح میکند: در شب اول اکثر دوستان زیرپوش برتن داشتند، هیچ پناهی و امکانات خواب وجود نداشت تا صبح همه میلرزیدیم، اردوگاه چهار قسمت داشت، جای بسیجیان از ارتشیها جدا بود، در محوطهای ۳۰۰ متری ۵۰۰ نفر یعنی در هر آسایشگاه ۶۰ نفر حضور داشتیم، روزی پنج بار آمارگیری میکردند و هر بار با کابل برق تنبیه بدنی میکردند بعد در راهروی مرگ به سمت حیاط دو طرف به سربازان کابل میزدند دوباره در حیاط همان حرکت، خلاصه اینکه هر یک نفر روزانه ۳۰ بار تنبیه بدنی میشد.
رکنی عنوان میکند: بعد از هشت ماه پای صلیب سرخ با اردوگاه باز شد و اوضاع کمی بهتر شد، امکان ردوبدل کردن نامه و عکس به ایران هم در هر دو ماه یک بار فراهم شد.
این یادگار دوران دفاع مقدس همچنین تاکید میکند: و اما غذای اردوگاه، در حد بخور و نمیر بود، بهطوری که من که در زمان ورودم در ۱۶سالگی به اردوگاه ۶۵ کیلو وزن داشتم بعد از آزادی ۵۸ کیلو بودم، شبهای جمعه آب سیب زمینی، آب گوجه و آب کلم میداند، اسرا به دلایل مختلف بیمار میشدند عراقیها هم قرص مسکنی میدادند که به آن میگفتیم گچ.
این آزاده ادامه میدهد: درب آسایشگاه از ۷ غروب تا ۷ صبح در زمستان سرد و تابستان گرم بسته بود و امکان استفاده از سرویس بهداشتی وجود نداشت، گاهی بچهها به مشکل اسهال و تهوع مبتلا میشدند در این صورت مجبور بودند در گوشهای از آسایشگاه از یک دبه بزرگ استفاده کنند حال تصور کنید چه بر سر بقیه اسرا میآمد بوی تحفن و مواردی دیگر همه را بیمار میکرد برای خودش فاجعه ای بود.
در اسارت کربلایی شدم
وی با بیان اینکه دوران اسارت تمامش خاطره هست، میگوید: ما زمانی که میدیدم سربازان عراقی سختگیری میکنند میفهمیدیم که رزمندگان ما در جبهه موفقیتی کسب کردند البته برعکسش هم صادق بود، بهترین خاطره اینکه ما را در دوران اسارت به زیارت به نجف و کربلا بردند، بدترین خاطره هم شنیدن خبر فوت امام خمینی (ره) از تلویزیون بود.
رکنی یادآور میشود: زمانی که عراق به کویت حمله کرد ما ناامید شدیم، فکر میکردیم که اردوگاه کمپ ۱۰ رومادیه ما که منطقه نظامی وجود دارد بمباران میشود هر لحظه منتظر بودیم که بمبی روی سر ما خراب شود و این حس بدی بود، تا اینکه
۱۰صبح ۲۳ مرداد یک بیانیه مهم از تلویزیون قرائت شد که صدام تمام شرایط ایران را پذیرفت و از جمعه ۲۵ مرداد اسرا را آزاد میکند چه ایران بپذیرد چه نپذیرد، دقیقا ۲۵ مرداد اولین گروه آزادگان برگشتند ما هم هفته بعد از آن به وطن بازگشتیم.
این آزاده ادامه میدهد: باور کنید اسارت برای ما هنوز تمام نشده، هنور از نظر جسمی و روحی از اسارت خارج نشدم، ماهی دو بار خواب اسارت را میبینم، دوستانی داشتم که سن و سالشان از من زیادتر بود زیر شکنجه جانباز شدند.
وی با بیان اینکه بچهها در اسارت هدف داشتند، عنوان میکند: آنها بخاطر ولایتمداری همه سختیها را تحمل کردند اسارت محدودیت داشت، امروز اگر سیاسیون، هنرمندان و اقشار مختلف درباره فرهنگ اسارت تحقیق کرده و آن را به جامعه معرفی کنند بسیاری از مشکلات حل میشود.
اسارت محدودیت داشت، حق آزادگان این نیست
رکنی خاطرنشان میکند: در همین بیماری کرونا که محدودیت ایجاد شد باوجود اینکه در خانه بودیم همه چیز در دسترس بود بعد از ۶ ماه همه کلافه شدند مسافرتها پا گرفت، در فضای مجازی چه چیزهایی که نمیگفتند؛ حال تصور کنید آزادگان چگونه شرایط سخت را تحمل کردند! ما اسرای ۱۱ سال داشتیم که بهخاطر ایمان و اعتقاد دوام آوردند.
این رزمنده دفاع مقدس با بیان اینکه درست است که در شرایط سخت و تحریمی قرار داریم اما کافیست که شرایط را تحمل کرده و دست از آرمان نکشیم، تاکید میکند: این سختیها اصلا با شرایط اسارت قابل قیاس نیست، اسرا بخاطر آزادگیشان، آزاده نام گرفتند ما اردوگاهی مخصوص کودکان زیر ۱۵ سال داشتیم، یک اسیر بود که عراقیها فکر میکردند از فرماندهان است و برای گرفتن اطلاعات هر روز تنبیهش میکردند و او هر بار زیر شکنجه “یا خمینی” را فریاد میزد، سرباز عراقی در مقابل میگفت با شما هر کاری کنند نام و یاد خمینی را فراموش نمیکنید.
رکنی همچنین یادآور میشود: ما ۲۳۰ هزار شهید در دفاع مقدس دادیم اگر بخاطر حرمت خون اینها بخاطر پایبند بودن به اصول انقلاب و شهدا سختی بکشیم بی جواب نخواهند ماند؛ سرمان بلند باشد تا برده نباشیم، امروز مسئولان باید الگوسازی کنند، جانبازان ویلچرنشین ما همچنان بااقتدار سخن میگویند چون پای اعتقاد خود ایستادند، روی فرهنگ اسارت در جامعه کار کنند تا ۵۰ درصد معضلات حذف شود، حرفی که از دل برآید بر دل نشیند الان همه چیز فراوان است؛ انقلاب را مفت نفروشیم اگر خدای ناکرده اتفاقی برای مملکت بیافتد افغانستان بهشت آرزوهای ما خواهد شد.
این آزاده با اشاره به خاطره ای از دوران اسارت زمانی که بهعنوان امدادگر کنار پزشک اردوگاه حضور داشت، اظهار میکند: برای پانسمان زخم سربازان به پزشک کمک میکردم، یک بار پزشک سه روز به مرخصی رفت بعد از روز اول سربازان اجازه ندادند وارد بهداری شوم و زخمها را پانسمان کنم پس از بازگشت پزشک برای پانسمان غوزک پای یکی از اسرا رفتم تا قیچی زدم بیش از ۱۵۰ کرم را روی زخمش مشاهده کردم، باور کنید.
وی با بیان اینکه مازندران ۷ هزار فرزند ایثارگر بیکار دارد، میگوید: ما توقعی نداریم پای هدفمان ایستادیم، اما لااقل قانون را اجرا کنند، کسی انتظار غیرقانونی ندارد، فرزندان جانبازان هم مشکلاتی دارند که جای تامل دارد.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0