از اَمره تا خانطومان؛ روایتی از یک شهید تعزیه‌خوان

آنچه می‌خوانید روایتی متفاوت از زندگینامه شهید مدافع حرم سید جواد اسدی است، وی اهل روستایی بود که تعزیه‌خوانی در آن موروثی است، بعد از اداره مسیری را پیاده طی میکرد تا نیمه‌های شب تعزیه می‌خواند، او دلداده حسین (ع) بود، فرزندش نذر حضرت ابوالفضل (ع) است…   اگر از جاده تاکام ساری عبور کرده باشید […]

آنچه می‌خوانید روایتی متفاوت از زندگینامه شهید مدافع حرم سید جواد اسدی است، وی اهل روستایی بود که تعزیه‌خوانی در آن موروثی است، بعد از اداره مسیری را پیاده طی میکرد تا نیمه‌های شب تعزیه می‌خواند، او دلداده حسین (ع) بود، فرزندش نذر حضرت ابوالفضل (ع) است… 

 اگر از جاده تاکام ساری عبور کرده باشید در مسیر از ورودی روستای شهیدپرور امره ساری عبور می‌کنید، در همان حوالی تصویری از چهره مظلوم شهید مدافع حرم سید جواد اسدی می‌بینید. جوانی که به جمع شهدای دوران دفاع مقدس در این روستا به‌خصوص برادر بزرگترش خیرالله اسدی ملحق شده است.

میتوان گفت شهید اسدی تقریبا دهه شصتی محسوب می‌شود. متولد سال ۱۳۵۹ در روستای امره، در یک خانواده ساده و مذهبی است. خانواده‌ای پرجمعیت و دلداده اهل بیت (ع) که یک شهید دفاع مقدس و یک شهید مدافع حرم تقدیم انقلاب کردند.

مدتی قبل مشکلی داشتم، در مسیر عبور از روستای امره چشمم به تصویر شهید افتاد، درست در همان لحظه که غرق در فکر و خیال بودم با خودم گفتم خدایا این شهید را بین خودم و تو واسطه قرار میدهم تا خواسته‌ام را اجابت کنی، نذر مصاحبه کردم چنانچه به مراد دلم برسم طی گفتگویی با خانواده شهید برگ جدیدی از زندگینامه شهدا را باز کرده و با مردم به اشتراک بگذارم…

کمی گذشت و من به خواسته خود رسیدم. برحسب وظیفه تصمیم به انجام مصاحبه گرفتم، زمانش را به خدا سپردم، دهه اول محرم امسال که گذشت، زمانی که داشتم تصاویر آرشیوی از شهدا را مرور میکردم چشمم به عکس شهید سید جواد اسدی خورد در حالی که مشغول تعزیه‌خوانی است. برایم جالب بود، با خودم گفتم کاش میشد صدایش را بشنوم. بیشتر گشتم، کلیپی از شهید در لحظه قرائت قرآن را مشاهده کردم، با خودم گفتم حیف از این صدای رسا و دلنشین.

برای کسب اطلاعات بیشتر باید با خانواده شهید ارتباط برقرار می‌کردم. بحران کرونا هم که مانع از انجام مصاحبه در منازل شخصی شد، از این رو از طریق یکی از بچه‌های فعال مسجدی در امره شماره تماس مادر شهید را دریافت و سریعا با او تماس برقرار کردم.

” آنچه می‌خوانید حاصل ساعت‌ها صحبت ما در روزنامه حرف مازندران و مادر دل‌سوخته و البته کمی ناخوش احوال مادر شهیدان اسدی در امره است”.

* ۳۲ سال از شهادت فرزند اولم می‌گذرد

خانم لیلا جعفری که اکنون در دوران کهنسالی به‌سر می‌برد، در گفت‌وگو با حرف ما را با خود به ایام محرم سال‌های گذشته و زمانی که فرزندش سید جواد به تعزیه‌خوانی مشغول بود می‌برد و می‌گوید: پدر همسر من تعزیه‌خوان بود و آن را به همسرم یاد داد. همسرم حاج احمد که تعزیه‌خوان ماهری شده بود پس از فوت همسر اولش با من ازدواج کرد. حاصل ازدواج اول و دوم همسرم ۷ فرزند پسر و پنج فرزند دختر بود. بچه‌ها با هم ارتباط خوبی داشته و دارند. سید خیرالله و سید جواد شهید و یک دختر فوت شد، مابقی برادرها تعزیه‌خوان هستند.

وی یادآور می‌شود: پسر بزرگ‌ترم شهید سید خیرالله هم تعزیه‌خوان بود ولی در اواخر دوران سربازی در سردشت شهید شد. چند روز پس از شهادت او جنگ تمام شد. خیرالله بازنگشت و دیگر فرصتی برای تعزیه‌خوانی نداشت، الان ۳۲ سال از شهادت سید خیرالله می‌گذرد.

*وقتی سید جواد وصیت‌نامه برادرش را خواند.

خانم جعفری با بیان اینکه پسرم سید خیرالله در وصیت‌نامه خود خطاب به برادرانش نوشته بود:« پس از شهادتم تفنگ مرا به زمین نگذارید و راهم را ادامه دهید»، ادامه می‌دهد: سید جواد از زمانی که وصیتنامه برادرش را خواند همچون سید خیرالله حرف از جنگ و شهادت می‌زد.

مادر این شهید مدافع حرم ساروی، خاطرنشان کرد: پسرم سید جواد پس از اخذ دیپلم به عضویت بسیج و سپس سپاه درآمد و در این مسیر ۱۴ سال خدمت کرد. از یک سال قبل برای اعزامش به سوریه ثبت‌نام کرده بود، یعنی در لیست انتظار قرار داشت. روزی نزد من آمد و با همان لهجه شیرین مازندرانی گفت: مادرم من در سپاه وظیفه حفاظت اطلاعات را برعهده دارم که کار سنگینی است برای انجام همین ماموریت هم باید به سوریه بروم.

*در سوریه هم روزه‌دار بود

وی خاطرنشان می‌کند: پسرم که اعزام شد، با او تماس گرفتم، می‌گفتم غذا می‌خوری به خودت می‌رسی؟ می‌گفت اینجا آب و غذا کم است روزه می‌گیرم اگر خدا قبول کند! ۲۰ روز در سوریه ماند تا اینکه خبر شهادتش در اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۵ را برایمان آورند. این بود که تصویر زیبای سید جواد هم همچون سید خیرالله به قاب عکس روی دیوار خانه، سر درب خانه، حسینیه و تکیه و ورودی روستای امره اضافه شد.

خانم جعفری با بیان اینکه پسرم استاد تعزیه‌خوانی بود، ادامه می‌دهد: در رابطه با تعزیه هر کسی هر چه می‌گفت سید جواد نه نمی‌گفت و اجرا می‌کرد. لحن و صدای زیبایی داشت. جمله: عمه جان، عمه !! درباره حضرت زینب و رقیه (س) از زبان سید جواد معروف است.

*لباس‌های تعزیه‌خوانی‌اش درون صندوق است

مادر شهید اسدی ادامه می‌دهد: سید جواد به‌خوبی تعزیه‌خوانی را از پدرش آموخت. آخرین بار در تکیه امره به‌همراه دو برادر دیگرش در نقش ام‌لیلا و علی اصغر ظاهر شدند. پسرم رفت و در خانه ما یک صندوق پر لباس تعزیه و ابیات مخصوص تعزیه‌خوانی باقی ماند. پدر و برادرنش همچنان تعزیه میخوانند و در سوگ سید  جواد اشک می‌ریزند.

وی با اشاره به شور و ذوق سید جواد برای تعزیه‌خوانی و مسائل و مشکلاتی که در این راه پشت سر گذاشت، یادآور می‌شود: در طول ایام محرم و صفر سید جواد عصرها بعد از تعطیل شدن از اداره به امره آمده و  تا آخر شب می‌ماند و روزهای تعطیل نیز از صبح زود به روستا می‌آمد. از آنجایی که سید جواد تا مدتی طولانی خودرویی نداشت مجبور بود ساعت‌ها معطل شود تا سوار تاکسی شده و به عبور امره برسد و مابقی را یا پیاده و در صورت مشاهده دوستان و آشنایان با ماشین طی کند تا به حسینیه برسد.

*ماجرای سخت رفت و آمد سید جواد به امره

 خانم جعفری با بیان اینکه به‌خاطر دارم سید جواد که پس از تحمل سختی فراوان با دریافت وام برای خود خانه‌ای خریده بود، توانست برای خودش یک دوچرخه بخرد، می‌گوید: از خانه تا ترمینال را رکاب میزد دوچرخه را کنار یک درخت قفل کرده و سوار تاکسی خطی می‌شد، به امره می‌آمد و در مسیر برگشت دوچرخه را برمیداشت و به خانه می‌رفت. با خستگی تمام صبح در سرکار حاضر می‌شد، همه تعجب می کردند، همسرش هم همینطور که این چه عشق و شوری است که در وجود سید جواد در خصوص تعزیه‌خوانی وجود دارد‌‌‌…

مادر شهید مدافع حرم اسدی، یادآور می‌شود: مدت‌ها گذشت، دوچرخه به سرقت رفت. پسرم با دریافت وامی دیگر نزدم آمد و من هم کمک کوچکی به او کردم و توانست برای خودش ماشین بخرد. عصر آن روز خودرو را برداشت و به خانه پدری آمد. به زبان مازندرانی گفت مادرم نمیدانی چقدر راحت به امره آمدم خیلی اذیت می‌شدم، همانجا از خدا خواستم هر چه میخواهد به او بدهد، سید جوادم سختی نبیند.

* علت مادر شهید شدنم را می‌دانم…

وی با بیان اینکه خوشحالم که هیچکدام از فرزندان به راه خلاف و اشتباه نرفتند و از حلال روزی خوردند و برای کسب رضای خدا تلاش کردند، ادامه می‌دهد: درست است که من سواد ندارم ولی همسرم نماز شب و نماز اموات می‌خواند. در مال ما خیانت و مال مردم نبود، نان حلال درآوردیم و این ۱۲ فرزند را خوب تربیت کرده و آبرومندانه سروسامان دادیم، تا جایی که در خانواده هفت شهید داریم.

خانم جعفری با بیان اینکه سید جواد نام پدرش را روی تنها فرزندش گذاشت و او را سید احمد نامید، یادآور می‌شود: زمانی که در کربلا بودم، در صحن حرم ابوالفضل عباس (ع) نماز خواندم صبح زود بود، شماره تماس سید جواد را که خودش روی برگه‌ای برایم نوشته بود به فردی دادم تا با او تماس تلفنی برقرار کند. سید جواد که خواب‌آلود بود گوشی را برداشت به او گفتم پسرم‌ نماز خواندی گفت چهار صبح است هنوز اذان نشده و گفت مادرم نذر کن از آقا ابوالفضل (ع) بخواه به من و همسرم فرزندی عطا کند…

*گفت: مادر برایم دعا کن

این مادر شهید بیان می‌کند: سید جواد و همسرش سه سال بود که ازدواج کردند و منتظر فرزند بودند. من همانجا از حضرت درخواست کردم تا سه ماه دیگر خبر خوشی بشنوم. دو ماه بعد سید جواد به خانه ما آمد و گفت همسرم باردار است و من خبر خوش را شنیدم. الان سید احمد  ۱۳ سال دارد  البته زمان تولد نارس به‌دنیا آمد و حال و روز خوبی نداشت. مادرش باز هم نذر حضرت ابوالفضل (ع) کرد خوشبختانه سید احمد را صحیح و سالم به خانه بردند.

وی که بغضش شکست، در پایان تاکید کرد: خوشحالم که فرزندم با عشق به امام حسین (ع) در مسیر کسب رضای خدا به شهادت رسید و نزد پروردگارش دارای ارج و قرب است.خاطرات سید جواد و سید خیرالله همیشه برای من و همسرم تازگی دارد، گویی زنده هستند.

* سید آخر شب‌ها به خانه می‌آمد

در ادامه با حدیثه نوبخت همسر شهید ارتباط تلفنی برقرار می‌کنیم. وی در تایید سخنان مادر شهید، می‌گوید: سید از هشت سالگی شروع به تعزیه‌خواندن کرد، چون تعزیه‌خوانی در خانواده او موروثی بود. بزرگ‌تر هم که شد دو ماه محرم و صفر مرتب برای خواندن تعزیه به روستای امره می‌رفت طوری که برای خود وقت آزادی باقی نگذاشته بود، آخر شب‌ها به خانه برمی‌گشت.

وی با بیان اینکه برای من که تا قبل ازدواج از نزدیک مراسم تعزیه ندیده بودم این‌کار سید تازگی داشت، ادامه می‌دهد: همه مردم روستا همراه با تعزیه‌خوانان ابیات را زمزمه می‌کردند در حالی که من برخی از الفاظ را متوجه نمی‌شدم، گویا اهالی این روستا از زمان‌های دور تاکنون با تعزیه‌خوانی خو گرفتند و این را جزوی از سوگواری می‌دانند. حتی کودکان و جوانان علاقه زیادی به تعزیه‌خوانی داشتند.

نوبخت همچنین خاطرنشان کرد: سید گاهی در نقش حضرت عباس (ع)، گاهی نقش عابص از یاران حضرت و غیره ظاهر می‌شد، مردم نذرشان تعزیه‌خوانی بود و با سید تماس گرفته و درخواست می‌کردند او هم با مشورت از دیگر تعزیه‌خوانان می‌پذیرفت. سید برایش تابستان و زمستان مفهومی نداشت و فقط می‌خواست حضور داشته باشد. در ۱۰ روز اول محرم سید سه نوبت تعزیه‌ می‌خواند، مداحی هم می‌کرد، صدای خوبی داشت و علی‌اکبرخوانی‌اش فوق العاده بود.

*سید آنقدر از جدش خواند تا اینکه….

همسر شهید سید جواد اسدی تصریح می‌کند: کل وجود همسرم پر از عشق به امام حسین (ع) بود، من هم پسرم را پس از تولد نذر حضرت ابوالفضل (ع) کردم چرا که در دهه دوم محرم به‌دنیا آمد ولی اوضاع خوبی نداشت و زنده ماندنش به معجزه می‌ماند. شاید این لطف پاسخی به یک عمر دلدادگی سید بود.

وی می‌گوید: سید آنقدر از جدش خواند تا روزی پیکرش همچون اصحاب کربلا تکه تکه شد، من خودم پس از شهادت همسرم، خطاب به سیدالشهدا (ع) گفتم، از اینکه در حق سید معرفت به خرج دادید تشکر می‌کنم، چرا که سید شهادت را از هشت سالگی دوست داشت، هشت سالش بود که برادرش شهید شد، پسرم هم هشت ساله که بود پدرش شهید شد.

گفتنی است: شهید سید جواد اسدی یکی از شهدای مدافع حرم استان مازندران بود، که در اردیبهشت سال ۱۳۹۵ و در کربلای خانطومان به‌همراه ۱۲ نفر دیگر از شیرمردان این خطه به شهادت رسید و پیکرش در مراز شهدای روستای امره آرام گرفت.