چرا از این حرفها تعجب کردید؟!

در مرداد سال 92 "حسن روحانی" بعنوان رئیس جمهور جدید فهرست وزرای پیشنهادی دولت اول خود را به "علی لاریجانی" رئیس وقت مجلس شورای اسلامی تحویل داد. انتشار اسامی وزرای پیشنهادی در رسانه ها نشان داد که رئیس جمهور یازدهم، جمع ترکیبی از نیروهای شهره و غیر شهره را برای کابینه پیشنهادی خود در نظر گرفته است.

شکرالله رضازاده شرمه

به گزارش حرف آنلاین ؛ با توجه به اولویت سیاست خارجی در شعارهای انتخاباتی “حسن روحانی” که در ایام تبلیغات بر آن تاکید می شد همه منتظر بودند تا ببینند که فرد پیشنهادی او برای وزارت خارجه چه کسی هست. گمانه زنی رسانه ای بیشتر روی “سید حسین موسویان” سفیر اسبق ایران در آلمان متمرکز بود. با توجه به سابقه دوستی نزدیک موسویان با روحانی از یک طرف و از طرفی دیگر ارادت مشترک و فوق العاده هر دو آنها به پدر معنوی دولت جدید یعنی حجت الاسلام ” اکبر هاشمی رفسنجانی”، تصور اولیه این بود که این فرد بعنوان نامزد وزارت خارجه دولت یازدهم به مجلس معرفی شود.

اما فرد مدنظر رئیس جمهور یازدهم، کسی غیر از موسویان بود. کسی که در نوع ارادت به راس دولت و پدر معنوی دولت جدید، به مثل موسویان بود. به بیانی صریح تر به لحاظ منش و مرام، هیچ افتراق و اختلافی میان “محمدجواد ظریف” با “سید حسین موسویان” نبود و نیست. شاید در تاکتیک و تکنیک اندک تفاوتی میان این دو باشد که البته طبیعی هم هست اما در نگاه و نظر غایی، کاملا هم افق بوده و هستند.

“محمد جواد ظریف” که از سوی “حسن روحانی” بعنوان نامزد تصدی وزارت امور خارجه در فهرست کابینه پیشنهادی جای گرفت، فردی ناآشنا با حوزه سیاست خارجی کشور نبود. او سالها در تیم نمایندگی ایران در سازمان ملل حضور داشت و از قبل همین حضور و البته حوادثی که بعدها رقم خورد ، او را بعنوان فردی کاملا آشنا با حوزه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تبدیل کرد.

تنها ویژگی ظریف آن بود و هست که در زمره افراد کاملا مطلع به حوزه سیاست خارجی ایران محسوب می شد اما اینکه او چقدر در این حوزه توانسته است در خدمت تحقق اهداف ترسیمی نظام مقدس جمهوری اسلامی از حوزه مهم سیاست خارجی باشد، قطعا پاسخ مثبت نیست.

جدی ترین و مهم ترین کار مشترک “حسن روحانی” با “محمد جواد ظریف” حضور آن دو در دو تیم مذاکره کننده بود. عضویت این دو در تیم مذاکرکننده قطعنامه 598 در سال 67 به ریاست ” علی اکبر ولایتی” و نیز عضویت در تیم مذاکرکننده هسته ای در سال 82 که ریاستش را ” حسن روحانی” بر عهده داشت دو همکاری نزدیک و جدی روحانی و ظریف محسوب می شود. پخت و پز توافق معروف هسته ای موسوم به ” سعدآباد” میان ایران و وزرای خارجه انگلیس، آلمان و فرانسه که با اعتراض و خروش انقلابی و منطقی دانشجویان دانشگاه تهران رو برو گشت از معجزات! همین تیم بوده است.

بهر تقدیر وقتی نام “محمدجواد ظریف”بعنوان وزیر خارجه دولتی که مدعی توان! توافق با کدخدا را داشت مطرح گشت چنین انتخابی برای بسیاری از مطلعان و آگاهان نه تنها تعجب برانگیز نبود بلکه کاملا قابل هضم و فهم بود چراکه وقتی راس دولت فردی چون “حسن روحانی” هست باید هم وزیر خارجه اش کسی چون ” محمدجواد ظریف” باشد.

تمام دستاورد و درحقیقت حاصل عمر مدیریتی “محمدجواد ظریف”در هشت سال صدارت بر وزارت خارجه او در دولت قبل، پیمانی نافرجام و بدفرجام بنام برنامه جامع اقدام مشترک با عنوان اختصاری “برجام” بود که امروز از آن معاهده پر طمطراق! و پر سر و صدا، چیزی جز یک نام خشک و خالی باقی نمانده است.

آری؛ ظریف همانی بود که قبل بود و همینی هم هست که امروز هست. اگر امروز وزیر سابق خارجه جمهوری اسلامی در واکنش به فاجعه غزه که دل هر انسان منصفی را بشدت به درد می آورد خیلی راحت و در کمال وقاحت می گوید:” موضوع فلسطین، به فلسطینی ها ربط دارد” نه جای تعجب دارد و نه چیز جدیدی به شمار می آید.

وقتی آن زمان که ظریف در مورد افسانه دروغین هلوکاست، آن موضع مضحک را گرفت و یا در جمع دانشجویان در پاسخ به پرسشی پیرامون توانمندی سیستم دفاعی کشور، جمله ای اغراق آمیز و هالیوودی در مورد توان سیستم موشکی کدخدا بیان نمود در حقیقت از آنچه که در ذهن و درونش می گذرد رونمایی کرده بود.

ظریف و تیم او باید در برابر افتضاحات مقطع مدیریتی خود، هم به افکار عمومی کشور و هم به دستگاه قضایی مملکت پاسخگو باشند. متاسفانه چون امروز نه از نقد منطقی و مستمر رسانه ای خبری هست و نه از تعقیب مستدل قضایی، پس باید به او حق داد که طوری سخن بگوید که بکرات در شبکه ها و رسانه های صهیونیستی، بازپخش شود!