دنیای دربند نسوان

ساری-الناز پاک نیا - زن موجود عجیبی است؛ آنچنان عجیب و غریب که هنوز بسیاری نمی دانند چگونه می توان با یک زن رفتار کرد. این شاید یک جمله مزاح عامیانه در میان مردان باشد و برای چند دقیقه ای لبخند را بر لبی بنشاند اما یک زن، یک زن است، مادر، همسر همه از روح لطیف یک زن خبر می دهد، حالا تصور کنید یک زن زندانی باشد از نظر من یعنی یک روح مهربان و یک دنیا عاطفه زندانی است.

1

این را رئیس زندان ساری هم می گوید؛ نمی توان با زنان زندانی مانند مردان برخورد کرد همان طور که عکس العمل های مردان و زنان در زندگی روزمره در غم ها و شادی ها متفاوت است، برخورد و رفتار هم با یک زن متفاوت است.
آمار تعداد زنان زندانی در زندان ساری محرمانه است و به اذعان رئیس زندان ساری این نخستین بازدید مدیر کل امور بانوان استانداری مازندران و بانوان مشاور در امور خانواده دستگاه های اجرایی و تعدادی از خبرنگاران زن از زندان ساری بود.
تیرکلا روستایی که زندان شهرستان ساری در آن قرار دارد برای بسیاری رعب آور است اما زندان ها دیگر رویه فرهنگی به خود گرفته اند و آموزش محور شده اند. این را به وضوح می توانستید از نظافت و کادر موجود در زندان ببینید.
چهار طبقه ساختمان بند نسوان را به همراه مشاوران امور بانوان مدیران کل دستگاه های اجرایی استان طی کردیم، بند نسوان آنجا در گوشه ای آسمان این شهر انتظار می کشید.
همه تصوراتم از زندان بهم می ریزد، از بند نسوان،بند زنان، زنان زندانی همه و همه که سال ها درباره اشان شنیدیم و یا فیلم هایش را دیدیم، خودم را آماده کرده بودم تا از زنانی دیدن کنم که خشن هستند، تیغ بر صورت دارند، مردانه وار هستند و یا شاید آنقدر کثیف و پلشت باشند که نخواهم نگاهشان کنم اما زن بودن موجب می شود هر خاکی حاصلخیز شود و هر مکانی بوی مهربانی و تمیزی بدهد.
بند نسوان تیرکلا هم همین بود، ورودی افسر نگهبان و دفتر درمانگاه بعد اتاق های زندانیان. زندانبانان برای ما مهربان بودند، زنان زندانی هم راضی بودند اما رضایت را تا چه معنا کنیم.

زنان قد و نیم قد با چادرهای رنگی در بند نسوان

همان ابتدا در همان اتاق نخست از سمت راست، دو سه نفر از بازدیدکنندگان با چشم های اشکبار از اتاق خارج شدند،همان لحظه اول طاقت نیاوردند.. به اتاق سرک می کشم، زنان قد و نیم قد با چادرهای رنگی و گل و گلی خوشامد می گویند، صف کشیده اند و منتظر سخنان بازدیدکنندگان بودند.
طوسی مدیرکل امور بانوان استانداری مازندران و معاون اش تلاش می کنند فضایی فراهم کنند تا مسیر از بازدید ترحم انگیز و اداری خارج شود، نسوان زندانی اعتماد به نفس بگیرند و امیدوار باشند. همان سخنانی که رئیس زندان از پیش گفته بود، نباید کاری کنید که عذاب وجدان بگیرند چرا اینجا هستند، نباید امیدوارشان کنید که به زودی رهایی پیدا می کنند، مراقب جواب هایتان به سوال هایشان باشند، انسان های کم هوشی نیستند به اندازه کافی فرصت فکر کردن به هر چیزی را دارند!
طوسی تاکید می کرد که همه انسان با هم برابرند و فقط شرایط زندگی اینگونه ایجاب کرده است برخی افراد زندانی شوند، وی ابرازامیدواری می کرد که با کمک های فرهنگی و آموزشی بتوان از بازگشت زندانیان به زندان جلوگیری کرد.

بیشتر زندانیان زن این زندان، جرم های مربوط به موادمخدر دارند

سرت که به اتاق می چرخد، صدای یک کودک در آغوش مادرش توجهت را جلب می کند، زندان بان می گوید: بیشتر زندانیان زن این زندان، جرم های مربوط به موادمخدر دارند، یکی دو مجرم با جرم قتل و این ها هم دارند. کودک با زبان بی زبانی شیرین زبانی می کرد.
خدایا چه دردی، کودک زیر دوسال مادرش اعدامی بوده است، با جرم موادمخدر، حالا به ابد تبدیل شده است، منتظرند دوسالگی کودک تمام شود و به بستگان خارج از زندان بسپارندش… مادر وقتی به مرخصی خارج از زندان رفته بود کودک را از همسرش باردار می شود و در زندان به دنیا می آورد…
حالا سرنوشت او و این کودک به زندان تیرکلا گره خورده است. این میزان فقر فرهنگی و آموزشی که نمی داند چگونه نباید موجب به دنیا آمدن کودک دیگری می شد.. اما زندان بان می گوید برخی باردار می شوند کودکی را به دنیا می آورند تا شاید بخشیده شوند.
یک زندانی مسن تر به نمایندگی از همه می گوید که همه چیز اینجا در تیرکلا خوب است، همه امکانات داریم اما قدیمی شده اند، تلویزیون ها قدیمی اند؛ یخچال به اندازه کافی نداریم اما رئیس زندان توضیح می دهد که برنامه ها از صداوسیمای مرکزی زندان برای زندانیان اجازه پخش می گیرد اما دستگاه ها فرسوده شده اند و بیش از این هم در توان زندان نیست. برای یخچال هم نمی توان در هر اتاق دستگاه نصب کرد و باید از یخچال مشترک زندان استفاده کنند.
تمییز و مرتب بودن اتاق ها شاید برای بازدید بود اما بود، در بند بعدی بازهم یک مادر و کودک بود؛ به گفته زندانبانان چهار کودک زیر دو سال با مادران خود در زندان ساری روزگار سپری می کنند، برخی افراد در بیرون از زندان فردی را ندارند که کودک را برای اشان نگه داری کند و کودک به بهزیستی سپرده می شود.
این مادر، کودک خود را نمی خواست، منتظر بود دو سال اش تمام شود تا کودک را بهزیستی تحویل دهد، اختیار از کف تعدادی از بازدیدکنندگان رفته بود، زنی جوان و کم سن با کودکی که پدر ندارد و پدر دختر که می گوید می آیی بدون فرزندت بیا…

 

ایجاد شرایط فرهنگی و آموزشی مناسب

اینجا هر جور موردی پیدا می شوند اما زندان تلاش می کند شرایط فرهنگی و آموزشی مناسبی برای آنان ایجاد کند، رئیس زندان می گوید زندانیان کارت بانکی دارند حق ندارند پول نقد نگه داری کنند، برخی رای باز هستند و هفته ای دو روز مرخصی می گیرند و به خانه هایشان سر می زنند برخی هم یک روز در هفته…
نسوان در زندان بافتنی می بافند و به هم می فروشند، وقتی مرخصی می روند از داخل زندان برای افراد خانواده اشان هدیه می خرند.
بوفه هم دارند، قیمت خوراکی بوفه که درب اش در زمان بازدید بسته بود دو برابر بیرون بود…
این ها هم دنیای خودشان را دارند.
در بازدید از اتاق دوم، وقتی توجه همه به کودک و مادر دوم جلب بود، صدای زنی خوش صحبت و جوان فضا را تغییر داد، لاغر و سفیدرو است، نای حرف زدن ندارد اما اجازه می گیرد و با لحنی خوب و تحصیل کرده از بازدیدکنندگان قدردانی می کند. تحصیلات دارد به جرم قتل در زندان است.
در حین صحبت های این زن، زندانبان توضیح می دهد که علت زندانی بودن اش چیست… ، قتل خانواده همسر… همسرش هم در زندان خودکشی کرده او هم حکم اعدام اش تایید شده است….. فضا به ناگاه سکوت مطلق می شود….
زنان زندانی سرنوشت های خاص خود را دارند، عموما از خانواده با ثباتی برخوردار نیستند، دو روانشناس حاضر در زندان نسوان به خوبی می دانند این زن ها بیرون هم که می روند مجبورند موادمخدر جابه جا کنند اینجاست که مدام تاکید می کنند بافتنی ببافند و امرارمعاش کنند.
همان زندانی زنی که در اتاق اول خوش آمد گفته بود حالا در اتاق فرهنگی است، در جمع زندانیانی که قران می آموزد. می گوید یک جز قرآن را حفظ کرده ام و شروع می کند به قرائت… و من و اشک های من و بی قراری که اجازه ماندن در اتاق را نمی دهد.


رئیس زندان به دو زنی که سوره قرآن را تلاوت کردند هدیه می دهد یکی دو روز مرخصی و یکی را می خواهد که مدیرکل امور بانوان تقبل کند، ناگهان مربی قرآن می گوید دخترش در آستانه ازدواج است و جهیزیه می خواهد صلواتی ختم می شود تا ببینند می توانند جهیزیه را تامین کنند یا نه…
در اتاق قالیبافی، صدای گریه زن گروه بازدیدکننده را متوقف می کند، می گوید اشتباهی جواب تماس برادرم را که در خارج از کشور زندانی است دادم، نمی دانستم قصد خرابکاری دارد، چرا زندانی باشم، این زن فربه و سفیدروی و قد کوتاهی که مدام گریه می کند، می گوید: یک پسرش در رژه نظامی هفته بسیج تشنج کرد و از دنیا رفت. دختری نوجوان دارد که در خانه مادربزرگ اش زندگی می کند.
مدیرکل امور بانوان تلاش می کند بداند چگونه می توان به او کمک کرد، زندان بان معتقد است امکان ندارد بدون شواهد و مدارک و ادله حکم زندانی برای او بریده باشند، حتما چیزی بوده است… نماینده دادگستری شماره پرونده و دیگر مسائل دادگاهی اش را می پرسند شاید بتوان کمکی به او کرد…

دنیایی در گوشه تیرکلا …

یکی دو زن دیگر به دنبال نمایندگان کمیته امداد و بهزیستی می گردند، یک زن زندانی، خودش، دخترش و پسرش و همسرش در زندان هستند فقط یک پسر بیرون از زندان دارد، پیرزن نگران اوست می گوید چیزی ندارد بخورد و این سرنوشت بیشتر خانواده های زندانی است. به او هم می گویند که به پسرت بگو به بهزیستی سری بزند تا پرونده تشکیل شود.چه دنیایی است آن گوشه در تیرکلا…برخی زن ها به همراه مادران و خواهرانشان زندانی هستند. یکی مورد اینگونه در تیرکلا بود. می گویند اینها موادفروشی را برای هم انجام می دهند چون عمدتا مادران اشان یا خواهرانشان مواد می فروختند این ها هم انجام داده اند و حالا بیشتر با هم زندانی شده اند.
حس مادرانه و خواهرانه بانوان بازدیدکننده گل کرده است، این زنان اگر درآمد داشته باشند شاید خلاف نکنند، تنها کاری که بلد هستند بافتنی است، کیفیت نخ هایی که بافته بودند انقدر خوب نبود که مشتری داشته باشد، زندان بان می گوید اگر مواد اولیه خوب داشته باشند می بافند و در بیرون از زندان غرفه می گیریم تا دست ساخته های خود را بفروشند. تلاش می کنند مواد اولیه خوب برایشان جور کنند از میل بافتنی و از بسته های کاموا…از غرفه های رایگان در نمایشگاه های ساری شاید یکی روزی دیگر راهشان به اینجا نرسید.
بسته های بهداشتی زنان هم دغدغه بازدیدکنندگان و مدیرکل امور بانوان بود، زنان در ابتدای ورود بسته بهداشتی دریافت می کنند اما به نظر کافی نیست و نمی تواند هم باشد، زنان باید تست اچ آی وی بدهند، باید مراقب بیماری تنفسی در حین قالی بافی باشند.
هزاران مشکل هزاران قصه و هزاران امید در این گوشه از ساری… در تیرکلا زندان ساری…
بازدید نزدیک ظهر تمام می شود، حال همه گرفته است، قول تامین مواد اولیه بافتنی و کاموا و بسته بهداشتی سر جایش هست این تنها دلخوشی کوچک گروه بازدیدکننده است. زنان غم هم را بهتر می دانند…