حضور در اجتماع، اوج درک زیبایی های زندگی

 حرف آنلاین/فاطمه عربی: سوم دسامبر که مصادف است با 12آذرماه هجری شمسی روز جهانی معلولان  در تقویم رسمی نام گذاری شده است. به همین بهانه به سراغ یکی از ده هزار معلول استان رفته ایم. خانم فهیمه تقوی طبری- را در غرفه اش یافتیم؛ نمایشگاه دستاوردهای معلولان استان که به همت معلولان و سازمان بهزیستی […]

 حرف آنلاین/فاطمه عربی: سوم دسامبر که مصادف است با 12آذرماه هجری شمسی روز جهانی معلولان  در تقویم رسمی نام گذاری شده است. به همین بهانه به سراغ یکی از ده هزار معلول استان رفته ایم. خانم فهیمه تقوی طبری- را در غرفه اش یافتیم؛ نمایشگاه دستاوردهای معلولان استان که به همت معلولان و سازمان بهزیستی به مناسبت روز جهانی معلولان در مرکز استان برپا شد.دانش آموزان زیادی برای بازدید از این نمایشگاه آمده بودند و غرفه عروسک سازی خانم تقوی شلوغ تر از غرفه های دیگر بود و باید برای گفت و گو و یافتن زمان مناسب، ساعتی را به انتظار می نشستم. دانش آموز زیادی از “جوجه” عروسک دست ساز این هنرمند مازندرانی برای خود به یادگار خریدند. زن جوان است، خوشرو و خوش چهره. در این ساعت های انتظار ندیده ام که لبخند از لبانش محو شود، با کودکان به زبان کودک صحبت می کند. با آقای جوانی که بعد متوجه شدم همسر او است از بازدید کنندگان به گرمی استقبال می کردند و بالاخره فرصتی دست داد تا با او به گفت و گو بنشینم.

* خانم تقوی از خودتان برای خوانندگان ما بگویید و چه طور شد از میان این همه مشاغل به عروسک سازی روی آوردید؟

17 سال است که عروسک سازی انجام می دهم در واقع از سوم راهنمایی؛ البته کارهای هنری دیگری همچون مکرومه بافی، جیردوزی و… را نیز انجام دادم اما عروسک سازی را خیلی دوست دارم و دلیلش هم این است که عاشق بچه ها هستم.به اعتقاد من بچه ها فرشته هایی هستند که خدا آفریده و توسط خانواده و اجتماع شکل می گیرند. من در این جا ارزانترین عروسک خود را آوردم تا همه کودکان بتوانند خرید کنند. جوجه را1500 تومان می دهم شاید هیچ سودی برای من نداشته باشد اما وقتی می بینم بچه ها خوشحال می شوند من هم احساس رضایت می کنم. بنده برعکس عده ای از معلولان جامعه از فقر فرهنگی دچار معلولیت نشدم بلکه در آن مقطعه ای که باید آمپول فلج اطفال را به من تزریق می کردند آمپول تمام شده بودو به فاصله یک هفته دچار معلولیت شدم. هیچ گله ای هم از کسی ندارم. به نظر من وجود معلولان در جامعه ای باعث می شود که مردم متوجه شوند که همه افراد مورد آزمایش خدا قرار می گیرند وقتی یک فرد عادی ما را در جامعه می بیند بیشتر قدر سلامتی خود را درک می کند. با توجه به وضعیت جسمانی ام، نتوانستم در هیچ کلاسی شرکت کنم. عروسک سازی را هم خودم با دیدن و مطالعه کتاب های مرتبط یاد گرفتم. کارآموزان زیادی داشتم که به آن ها آموزش دادم. شش سال پیش به عنوان نخبه شناخته شدم و از دفتر ریاست جمهوری از من تقدیر کردند. یک وام 7میلیون تومانی به من دادند که با این وام کارم را توسعه دادم و نتوانستم با دریافت یک وام دیگری مغازه ای را در بازار عندلیب برای خود بخرم.

* چه طور شد تصمیم به ازدواج گرفتید از نحوه آشنایی خود با همسرتان برای ما بگویید؟

“حمید” سه سال پیش از من خواستگاری کرد و من به ایشان هم جواب رد دادم. با آنکه خواستگاران زیادی داشتم اما هیچ وقت قصد ازدواج نداشتم و آن هم به خاطر معلولیتم بود نمی خواستم برای کسی مزاحمت ایجاد کنم و اعتماد و ازدواج با فردی که شناخت کافی از او ندارم برایم بسیار سخت بود. سال گذشته به اتفاق خانواده ام رفتیم به مشهد مقدس که خیلی به من خوش گذشت. از سفر که برگشتم روحیه ام به کلی تغییر کرد، تازه متوجه شدم که تا حالا اصلا زندگی نکردم و تفریح یعنی چه. کم کم خودم را پیدا کردم واین سفر انگیزه ای شد تا به پیشنهاد حمید دوباره فکر کنم و به او جواب بدهم. حمید را حدود شش سالی است که می شناسم، همکاریم. مغازه او کنار مغازه من بود. پدرم سال ها پیش فوت کرد و مادرم هم دچار بیماری هایی شد که با بالارفتن سن کم کم توان کار کردن را از دست داده است.همسرم از وضعیت زندگی ام اطلاع داشت، او نیز سال ها پیش پدر و مادر خود را در تصادف از دست داد. هدف من و حمید از ازدواج خوشبختی است و اساس ازدواج را برهمین اصل با تکیه بر صداقت گذاشتیم.معلولان شرایط خاص خود را دارند، ناتوان نیستند و با آنکه توانایی جسمی زیادی دارند اما برای انجام بسیاری از امور به دیگران وابسطه اند. من به تمام کارهای شخصی ام رسیدگی می کنم علاوه برآن کارهای آشپزی راهم انجام می دهم.

پنجم تیر93 عقد کردیم،حمید را عقلانی انتخاب کردم. ما خوبی را در صداقت می بینیم، باهم بودن، صداقت، درک کردن یکدیگر به معنای خوشبختی برای ما است. امیدوارم خدا کمک کند تا عشقمان جاودانه بماند. همیشه به حمید می گویم من از تو راضی ام و امیدوارم خدا هم از تو راضی باشد.

malol.taghavi

* با توجه به اینکه به تحصیل علاقه داشتید و درخانواده تحصیل کرده به دنیا آمدید چرا ادامه تحصیل ندادید؟

سال های مدرسه را اصلا دوست ندارم، چون به سختی مدرسه می رفتم. آن سال ها که ویلچر نداشتم و مجبور بودم با عصا به مدرسه بروم. فقط کافی بود یک نفر طعنه ای هرچند کوچک به من بزند و من تعادلم را از دست می دادم. روزهای بارانی من مدرسه نمی رفتم و مجبور بودم در خانه بمانم و درس بخوانم و خودم را به سایر دانش آموزان برسانم. همیشه نصفی از درس ها را خودم در خانه می خواندم. دیپلم تجربی دارم. در سن 20 سالگی برای نخستین بار ویلچر خریدم و تا قبل از داشتن ویلچر حتی بازار را هم ندیده بودم و تازه متوجه شدم دنیا چقدر قشنگ است، حس خوبی بود رفتن به بازار. حالا می توانستم در مهمانی ها، مراسم عروسی و عزا شرکت کنم و اوج زیبایی زندگی من از جایی شروع شد که توانستم در جامعه حضور پیدا کنم.

هیچ وقت دوست ندارم به دوران بچگی هایم فکر کنم. درسن 10سالگی تحت عمل “اسکولیوز”( تغییر شکل غیر طبیعی ستون فقرات بصورت انحراف جانبی) قرار گرفتم، عمل های بسیاری نیز بر روی زانو و لگن انجام دادم اما متاسفانه موفقیت آمیز نبودند.عاشق برادرم هستم و او نیز بی اندازه مرا دوست دارد همیشه حامی من است، به نظرم بهترین برادر دنیا را دارم.

* چه انتظاری از مسئولان و مردم دارید؟

از مسئولان انتظار دارم که بچه های معلول جسمی و حرکتی، نابینا، ناشنوا را واقعا تحت حمایت خود قرار دهند. اگر قرار است مناسب سازی انجام شود بهتر است با اصول این کار انجام شود، مناسب سازی تنها در شیب ادارات و یا اماکن تفریحی و مراکز خرید خلاصه نمی شود. شخص معلول برای استفاده از سرویس های بهداشتی نیز دچار مشکل است، ویلچر معلولان از درب سرویس های بهداشتی عبور نمی کند.قطعه زمینی را در بازار عندلیب خریدم که بتوانیم خانه بسازیم اما 10میلیون تومان جریمه شدم پس از دوندگی های بسیار این مبلغ را به 3 میلیون تومان کاهش دادند. اما آیا برای یک معلول که با زحمت بسیار کار می کند توان پرداخت3 میلیون تومان است؟!!

شما برای تردد در شهر و رفتن به مسیری شاید کرایه تان500تومان شود اما من معلول باید چند برابر این هزینه را پرداخت کنم تا بتوانم به کارهایم رسیدگی کنم،هزینه های فرد معلول از یک فرد عادی هم بیشتر است. از وقتی ازدواج کردم همسرم کارش را تعطیل کرده و در مغازه کنار من آمده است. الان حمید پاهای من شده است و تمام کارها و دوندگی هایی که باید برای دریافت پروانه انجام دهم را او انجام می دهد. برای یک معلول پول در آوردن بسیار سخت است.

من عاشق مردم کشورم هستم. تو پارک و خیابان وقتی من را می بینند خیلی به من لطف دارند و همیشه مدیون این مهربانی هایشان هستم.

* این گفت و گو در شماره روز چهارشنبه 12 آذر روزنامه حرف مازندران چاپ شده است