به بهانه روز پدر

حرف آنلاین: فردا که شوم خاک چه سودا اشک ندامت بزرگ هم که بشوی بازهم فرقی برایت نمی کند و به محبت و آغوش گرم پدر و مادر نیاز دارید. حتی پدر و مادر پیر و سالخورده ات. و درست زمانی به عمق زحمات پدر و مادر پی میبرید که خود صاحب فرزندی شده باشید […]

حرف آنلاین:

فردا که شوم خاک چه سودا اشک ندامت

بزرگ هم که بشوی بازهم فرقی برایت نمی کند و به محبت و آغوش گرم پدر و مادر نیاز دارید. حتی پدر و مادر پیر و سالخورده ات.

و درست زمانی به عمق زحمات پدر و مادر پی میبرید که خود صاحب فرزندی شده باشید حتی اگر این پدر ومادر نابینا وناشنوا و یا سال ها در بستر بیماری باشند.

دوست دارید برای یک بار هم که شده پدر همانند گذشته از بستر بیماری برخیزد و در کنار سفره بنشیند و با خانواده غذا بخورد و اگر پدری ناشنوا، نابینا داشته باشید دوست دارید برای یک بار هم که شده تو را که فرزندش هستید را ببیند. ببیند که فرزندش شبیه او شده یا مادر.

به راستی دنیای نابیانایان چه رنگی است؟آیا همه چیز را تاریک می بینند؟

حالا که خود صاحب فرزند شده اید هیچ گاه فکر نمی کنید شاید روزی فرزندان شما، فرزندانی که با هزاران سختی بزرگشان کرده اید شما را به آسایشگاه سالمندان ببرند. هستند پدرو مادرانی که علیرغم میل باطنی در سرای سالمندان زندگی می کنند هرچند که گفته می‌شود در این محیط چون همه همسن و سال هستند کمتر احساس ناراحتی می‌کنند و از طرفی دیگر غذا و دارو سر ساعت به آن‌ها داده می‌شود و رسیدگی در حد مطلوب است اما آن‌ها درکنار خانواده بودن را بیشتر دوست دارند. قرار گرفتن در جمع جوانان به آن‌ها روحیه و شادابی دوچندانی می‌دهد و به زندگی امیدوارشان می‌کند.

چند روزی از آمدن پدری که دبیر ادبیات بود به خانه سالمندان نگذشته بود و به گفته این پدر؛ فرزندان پیشنهاد خانه سالمندان را داده بودند و او هم استقبال کرد .

شش ماه بعد که به خانه سالمندان رفتم، این پدر را دیدم اما این بار افسرده وشکسته تر.گویی 10سال پیرتر شده است.

ما را چه می‌شود درست زمانی‌که آن‌ها نیاز به ما دارند آن‌ها را از خود می رنجانیم و برای راحتی خود نه آن‌ها؛ پدر و مادر را راهی خانه سالمندان می کنیم و یا بر سر تقسیم ارثی و میراث سال‌ها با پدرو مادر خود قهر می‌کنیم.

چرا گذشت زمان باعث می‌شود بعضی از ما انسان ها چشم هایمان را بر واقعیت ببندیم؟ و این همه تلاش و زحمات پدران مان را نادیده می‌گیریم. مگر نه این‌که ما ثمره یک عمر زندگی آن‌ها هستیم؟!! حال به جای این‌که از باغبان پیر این زندگی نگهداری کنیم- چرا که طی سالیان دراز بدون هیچ چشم داشتی به پرورش این نهال های نوپا مشغول بود، حالا که نهال به درخت تنومندی تبدیل شد و باغبان یارای نگهبانی و نگهداری از این باغ را ندارد آن ها را از خود می‌رهانیم.

روز مادر را پشت سر گذاشته ایم و در آستانه روز پدر قرار داریم، چه بهانه بهتر از این روز و زودودن کینه ها و در آغوش کشیدن پدر.

حال که امروز پدر در قید حیات است باید با شاخه ای گل به دیدار او برویم نه پس از مرگ او با دسته ای از گل های رنگی بر مزار او اشک بریزیم.

هرچقدر هم بزرگ شده باشید اما برای پدر و مادر همان طفل دیروز به حساب می آییم، چشمان کم فروغ آنها عصر هر روز به در خیره مانده است تا بلکه فرزندشان زنگ خانه را به صدا در آورد.

و غزلسرای بزرگ ایران لسان الغیب به شیرینی گفته است که:

امروز که در دست توام مرحمتی کن       فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت

فاطمه عربی