میراث داران سینه سوخته

زری طاهری‌پرکوهی ایثار، اراده می‌خواهد، اراده‌ای که انباشته از شجاعت باشد و معرفت! حالِ این دل را تنها کسانی درک خواهند کرد که نه با چشم سر بلکه با چشم دل و نه تا میانه راه بلکه تا ته خط رفته‌اند تا به نقطه آمال و آرزوهای‌شان برسند، حال که بیش از ۳۰ سال از […]



زری طاهری‌پرکوهی

ایثار، اراده می‌خواهد، اراده‌ای که انباشته از شجاعت باشد و معرفت! حالِ این دل را تنها کسانی درک خواهند کرد که نه با چشم سر بلکه با چشم دل و نه تا میانه راه بلکه تا ته خط رفته‌اند تا به نقطه آمال و آرزوهای‌شان برسند، حال که بیش از ۳۰ سال از پایان دوران دفاع مقدس می‌گذرد، هنوز هم میراث‌داران سینه‌سوخته‌ای را می‌توان یافت که در حسرت نیل به معشوق‌شان سال‌ها انتظار می‌کشند.

دردمندانی که از مشیت و رضای الهی همواره خرسند بودند‌ و هیچ‌گاه لب به گله نگشودند، هر از چند گاه خبرهایی از مقابل‌مان با این مضامین عبور می‌کنند: «… به یاران شهیدش پیوست» بله! گذر عمر نوبت به نوبت در حال چیدن این دسته‌گل‌های آسمانی، از روی زمین است.

روز جانباز، یعنی چند روز پیش قصد داشتم دلگویه‌های جانبازی را که ۳۵ سال قامت بلند نکرد و در انتظار شهادت ایستاده را به رشته تحریر درآورم.با رقیه احمدی همسر این جانباز تماس گرفتم، او با اشاره به اینکه سید کمی بی‌حال است، از من خواست تا مصاحبه را به زمانی دیگر موکول کنم، هر چند خودش هم خیلی سرحال نبود.

سر صحبت را با او باز کردم، گفت: سیدحسین سال ۶۳ زمانی که ۱۸ ساله بود، طی عملیاتی در اسلام‌دشت مریوان از ناحیه گردن قطع نخاع شد و پاهایش را هم از دست داد، دو برادرش هم در طول دوران دفاع مقدس به شهادت رسیدند.

از او در مورد نحوه ازدواج و آشنایی‌اش با سید پرسیدم که عنوان کرد: سال ۱۳۷۶ با سیدحسین ازدواج کردم، این در حالی بود که سید حتی توان بلند شدن از جایش را هم نداشت.در حالی که بغض کرده بود، ادامه داد: اگر همسرت سرما بخورد، چند روز در بستر بیماری باشد، چطور تحمل خواهی کرد؟ کمی مکث کردم و گفتم: کار ساده‌ای نیست.

خانم احمدی بیان کرد: ۲۲ سال است با همسری که کاملاً بیمار است و حتی سرطان خون هم دارد، زندگی می‌کنم و این صبر را مدیون ایمانی هستم که به ائمه اطهار(ع) دارم، صبر حضرت زینب(س) مثال‌زدنی است و من پیرو راه ایشان هستم، خوشبختانه سید هم با من یکدل و همراه است.در همین حین سید او را صدا کرد و گفت: «از سختی‌ها نگو، اگر توان صحبت کردن نداری، استراحت کن، تو امروز خیلی خسته شدی!»

من هم وقتی شنیدم که خانم احمدی خسته است، ادامه مصاحبه را به زمانی دیگر موکول کردم، غافل از اینکه «سیدحسین آملی» قول و قرار مهم‌تری داشت، او رفت تا خودش را به برادران و یارانش برساند و مصاحبه من هم ناتمام ماند… .

سرانجام روز شنبه پیکر مطهر جانباز شهید سیدحسین آملی، در زیر باران بهاری با حضور خیل عظیم مشتاقان فرهنگ ایثار و شهادت در مرکز مازندران تشییع شد.