ارسلان رسولی از فراموش شدن نویسندگان می گوید
در کشور ما علاوه بر نویسندگان معروف، نویسندگان زیادی وجود دارند که گمنام هستند، همانهایی که شاید علاقه و استعداد فراوانی نسبت به دیگران داشته باشند اما بنا بر معضلات مادی و معنوی شناخته شده نیستند یا اگر هم باشند این روزها بیرمق شدهاند.
یکی از این نویسندگان گمنام در غرب مازندران، مینویسد با هزینه خودش چاپ میکند و خودش سر کوچه کنار لبو فروش بساط میکند، در پایان این لبو فروش است که با سود فراوان و با ظرف خالی و خوشحال به خانه میرود در عوض نویسنده با کیسه پر از کتاب فروخته نشده باز میگردد.
ارسلان رسولی معروف به رسولی عمارلویی در ماشمیان عمارلو بخش خورگام شهرستان رودبار گیلان به دنیا آمد از آنجایی که در دهه ۳۰ مدرسه دولتی به ندرت در بخشها و روستاها دایر بود بنابراین در مکتب خانه پدرش عبدالرحمن که از مردان با سواد و خوشنام آن زمان که در روستاهای رحمت آباد، خورگام رودبار و امامزاده هاشم گیلان دایر میکرد روخوانی قرآن را یاد گرفت.
وی پس از مدتی از رودبار به همراه خانواده عازم شمال و در غرب مازندران روستای خوشامیان کلار آباد ساکن و سپس به سلمان شهر فعلی (متل قو) برای کارگری عزیمت کرد.
شعر و نویسندگی خصوصاً گزارشنویسی را با روز دیواری در مدرسه و دبیرستان آغاز کرد که در و از سال ۱۳۴۲ وارد قصهنویسی و خبرنگاری در روزنامهها و مجلات رسمی آن زمان شد.سوژه داستان و قصههای بلند و کوتاهش را در گفتوگوهای مردمی و قشر ضعیف جامعه آن روزگار تولید و در روزنامهها و مجلات سراسری آن زمان با نام خودش منتشر میکرد.
اولین کتاب وی با نام سقوط ۵۷ اوایل انقلاب منتشر شد پس از آن کتابهای قیام، دانشآموز تنبل، قصههای عمو، بازگشت از قیامت، مناجات سرگالش وارد بازار کتاب شدند.
وی در گفتوگو با حرف مازندران میگوید: قبل از انقلاب و تا دهه ۷۰ مردم به کتاب و کتابخانی و به نویسنده اهمیت میدادند و وقتی با مردم در بازار روبرو میشدم از من بابت کتابهایی که نوشته بودم تشکر میکردند ولی از نیمه دهه هفتاد به این طرف علاقه مردم به کتاب و کتابخوانی کمرنگ خصوصاً با وارد شدن گوشیهای هوشمند و فضای مجازی در جمع خانوادهها ارتباط با کتاب و کتابخوانی به حدود زیر ۱۰ در صد رسیده است.
خانواده ما کتابهای ما را نمیخوانند
به گفته عمارلوی، یک نویسنده دوست دارد اول از همه خانواده خودش کتابهایش را بخواند در حالیکه چنین اتفاقی نمیافتد، از دیگر مشکلات نویسندهها این است که نویسنده با دلگرمی به دنبال سوژهها و قصههای جذاب و تأثیرگذار برود و قصهاش را خلق کند در صورتی که اینطور نیست.
وقتی نویسنده کتابش را مینویسد و به انتشارات دولتی و یا خصوصی میبرد قبول نمیکنند میگویند برای ما به صرفه نیست چون شما را کسی نمیشناسد، متاسفانه در حال حاضر دنیای نشر و انتشارات بیشتر روی نویسندگان مشهور تمرکز کردهاند و به نویسندگان گمنام توجه نمیشود.
این نویسنده و روزنامهنگار پیشکسوت ادامه میدهد: دوستی دارم کارگر خدماتی یکی از شهرداریهای مازندران است یک روز پیش من آمد و گفت من یک کتاب نوشتم با پول خودم آن را چاپ کردم، دلم میخواست برای من هم مثل شما مراسم رونمایی میگرفتند در عوض همکارانم مسخرهام میکنند و میگویند بهجای نوشتن کتاب کف خیابان را خوب تمیز کن، گریهام گرفت و دستش را که هم قلم بهدست میگیرد و هم برای تمیز کردن کف خیابان را با دستهایش جارو میزند بوسیدم. برای تسکین دلش درد خودم را به او گفتم، گفتم همکاران من هم با دیدن کتابهای من میگویند بجای چرت و پرتها به فکر زندگی و پول در آوردن باشند.
وی با بیان اینکه بدترین درد برای یک نویسنده این است که کتاب خودش را کثیف کنار سطل زباله پیدا کند، با تأسف از بیتوجهی شرکتهای انتشاراتی به نویسندگان گمنام تاکید میکند: مگر چه اتفاقی باید بیافتد تا نویسندگان گمنام هم دیده شوند. امیدوارم وزارت ارشاد کمک کند تا نویسندگان و شاعران جوان هم به سهولت کتابهایشان را منتشر کنند.
گفتنی است؛ رسولی عمارلویی در حال حاضر کتاب “معلم مدرسه” را در دست ویرایش دارد که بهزودی منتشر خواهد شد.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0