مسافر دیار نور /قسمت ششم
حرف آنلاین: سفرم به اینجا رسید که پس از اقامه نماز مغرب به امامت آیت الله معلمی در اردوگاه شهدای مازندران در خرمشهر از نمازخانه بیرون آمدم . در وسط حیاط اردوگاه تئاتری خیابانی در حال اجرا و جمعیت قابل توجهی را به دور خود جمع کرده بود. به میان آنها رفتم ، این تئاترخیابانی […]
حرف آنلاین:
سفرم به اینجا رسید که پس از اقامه نماز مغرب به امامت آیت الله معلمی در اردوگاه شهدای مازندران در خرمشهر از نمازخانه بیرون آمدم . در وسط حیاط اردوگاه تئاتری خیابانی در حال اجرا و جمعیت قابل توجهی را به دور خود جمع کرده بود. به میان آنها رفتم ، این تئاترخیابانی به زندگی فرزندان شهدا با زبانی عامیانه و روایتگر می پرداخت و نظر حضار را به خود جلب کرده بود . هنرنمایی هنرمندان مازنی در این تئاتر خیابانی تحسین برانگیز است . در این میان صدایی در گوشه حیاط مرا به خود واداشت،دور و بر را نگاه کردم تا بفهمم دلیل این سروصدا چیست؟ چند جوان زائر دور مسئولان اردوگاه را گرفتند و با لحنی تند از وضعیت خدمات رسانی و اسکان گله داشتند و آنها راتقبیح می کردند . جای تعجب است چطور میتوان به خود اجازه داد در این مناطق لب به اعتراض گشود ؟ یاد سخنان آقای کلیجی افتادم که قبل از جداشدن از کاروان درمورد رفتار رزمندگان خاطرات زیادی تعریف میکرد . وی میگفت «به هیچ وجه بین رزمندگان و فرماندهان بحث و جدل در مورد کمبود امکانات و سختی اوضاع به وجود نمی آمد ، تنها برای رفتن به خط مقدم و پاگذاشتن روی مین جروبحث بود»!!. آقای فرهودی نیز گفت «همراه با شهید حاج حسین بصیر برای حضور در یک عملیات با 30 رزمنده جوان و نوجوان سوار بر دو مینی بوس از فریدونکنار حرکت کردیم و زمانیکه به مقصد رسیدیم حتی یک نفراز سختی راه گله نکرد و نگفت من خسته ام و همه خوش حال از اینکه به منطقه عملیاتی رسیده اند، در منطقه هنگام عملیات امکان داشت غذا به رزمندگان نرسد و بعد از اتمام عملیات و حتی حین آن کسی اعتراض نمی کرد ، بعضی اوقات که رزمندگان مرخصی می گرفتند ، پول برگشت نداشتند و از پیشتیبانی ستاد لشکر درخواست پول می کردند و آنها میگفتند الان پول نداریم، رزمندگان به هیج وجه معترض نمی شدند و در منطقه می ماندند تا بعدا اگر پول به دستشان رسید و عملیاتی در پیش نبود چند روز به مرخصی بروند» !!! مرور این سخنان مرا به خود واداشت و با خود کژیدم که در زمان حضورم در مناطق عملیاتی هشت سال دفاع مقدس ، اگر سنگ بارید و زمین خشک شد به یاد و احترام خون هایی که در مظلومیت و تنهایی به خاک وطن آغشته شد سکوت اختیار کنم . حال با تمام وجود معنی این جمله را درک کردم “شهدا مردان بی ادعایند”
به آبادن و اردوگاه میثاق رسیدم…هنگامی که به اردوگاه رسیدم آقای عسکری در حال صحبت با بچه ها بود. آقای عسگری قبل از حرکت به مناطق عملیاتی ، به مهندسان جوان وعده بازدید از منطقه ویژه اقتصادی پتروشیمی را داده بود و به همین خاطر بچه ها را جمع کرد تا نوید بازدید علمی از منطقه اقتصادی پتروشیمی را دهد. مهندسان جوان شب را به شوق این بازدید به صبح رساندند و کاروان از سمت جاده اهواز ماهشهر به سمت این منطقه ویژه اقتصادی حرکت کرد. دو طرف جاده را آب تا جایی که چشم کار می کند پوشانده بود. کسی هم نمی دانست دلیل وجود این آب در دوطرف جاده به مسافت چند ده کلیومتر چیست.
حسین زحمتکش
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0