گفتوگو با نخستین چهره ماندگار عاشورایی ساری؛ استوار بر نواهای محلی
گفتوگو از الناز پاکنیا || تمامی انسانها در طول حیات خود، یادگاریها و نشانههایی از خود باقی میگذارند که خوب یا بد، به نام آنها ثبت میشود. در آیین مسلمانی نیکترین یادها از انسانهایی باقی میماند که بخشی، قطرهای، یا همه زندگی خود را درراه خداوند و یا بندگان نیک وی سپری کرده باشند. “سقا […]
گفتوگو از الناز پاکنیا || تمامی انسانها در طول حیات خود، یادگاریها و نشانههایی از خود باقی میگذارند که خوب یا بد، به نام آنها ثبت میشود. در آیین مسلمانی نیکترین یادها از انسانهایی باقی میماند که بخشی، قطرهای، یا همه زندگی خود را درراه خداوند و یا بندگان نیک وی سپری کرده باشند.
“سقا حمزه” مانند همه انسانها و همه مسلمانانی که درراه حسین(ع)، واقعه عاشورا و تاریخ محرم نامی از خود در شهرستان ساری و استان مازندران جاودانه کرده است، در آیینهای محرم نامی آشناست.
مردی که 50بهار از زندگیاش را پشت سر گذاشته است، از پدر و مادری سوادکوهی متولدشده و همه این نیمقرن زندگیاش را در ساری گذرانده، برای همین است وقتیکه از خودش، زندگیاش و صدای ماندگار اش صحبت می کند، از مازندران سخن می گوید از آیین بومی و محلی که باید به آن پایبند بود.
پیرمرد خوشصحبت، مهربان و خوشصدا، از آخرین بازماندههای استوار بر اصالت نغمهخوانی و نوحهخوانی در ماه محرم، نخستین چهره ماندگار عاشورایی در ساری نامگرفته است. شامگاه سهشنبه 23 تیرماه در امامزاده یحیی (ع) ساری از وی تجلیل شد و یک روز پیش از آن پای صحبتهای وی نشستم:
از خودتان و اینکه کجا و چطور با محرم گرهخوردهاید بگویید:
سقا حمزه هستم؛ متولد 1342 در منطقه شورمست سوادکوه؛ سه سالم بود که به ساری آمدم و امروز در سلمان فارسی ساری سکونت دارم. وقتی کوچک بودم تمام هستی ما در شورمست سوادکوه آتش گرفت. خانه، انبار و گندم و برنج هرچه بود در آتش سوخت و ما مجبور شدیم به ساری بیاییم.
هیات هایی که در ساری برای آنها میخوانم، هیات مهدیه و نعلبندان و هیات پرورشیافتگان مکتب عاشورایی در ساری است و در اولین همایش تجلیل از چهرههای عاشورایی شهرستان ساری قرعه به نام من افتاده است.
من فرزند نذری پدر و مادرم هستم، پدرم با توجه به علاقهای که به حضرت ابوالفضل العباس داشت و نام مرا سقا گذاشت تا در مراسم اهلبیت به خلق الناس آب بدهم. هفت سالم بود که اولین بار پای منبر خواندم، با توجه به علاقه وافری که به خواندن مرثیه داشتم پدرم از آقای سعادت که خدا رحمتشان کند درخواست کرد که من در پای منبر نوحهخوانی کنم، نذرم دادن آب بود اما علاقه به خواندن مرثیه داشتم. اولین مرثیهخوانیام درگذشته در کوی لسانی بود که امروز کوی شهدای محراب نامگرفته است.
شما اولین چهره عاشورایی ساری معرفی شدید؛ چرا؟
برنامه پاسداشت من به این دلیل است در سبک و سیاق مرثیهخوانی محلی و بومی شهر ساری و مازندران ایستادهام و مرثیههای دیگران را وارد هیات های شهر ساری نکردم. معتقدم باید به هر آنچه سبک و سیاق نوحهخوانی و مرثیهخوانی گذشته است پایبند باشیم. برای حراست از این مرثیهها که از اجداد ما باقیمانده احترام گذاشت و اجرا کرد، در این راه ایستادگی زیادی کردم و خوشحالم که امروز موفق شدیم مرثیهخوانی اصیل را معرفی کنیم. برخی متنها را خودم میگویم، اما از شعرا و مرثیهسراییهای آنان نیز استفاده میکنم؛ مرثیهسراهایی مانند احمد مشمولی که فوت کرد، آقارضا مشمولی، دکتر روشن و محمدعلی ممتنع و گاهی هم خودم برای این مراسمها مرثیهسرایی میکنیم. مرثیههای قدیمی هم داریم که بهروز کرده و میخوانیم.
چه تفاوتهایی بین آنچه شما میخوانید و آنچه امروز رواج دارد؛ میبینید؟
برخی مطالب قابلگفتن نیست، مداحی به شیوه فعلی در 15 سال اخیر رشد است؛ آنچه درگذشته در مجالس ماه محرم خوانده میشد مداحی نبود بلکه مرثیهخوانی بود. درگذشته مرثیه میخواندیم پای منبر بعد از ما روحانی میرفت و گریزی به وقایع عاشورا میزد. در سالهای اخیر مداحی مد شده است، صادقانه بگویم 80درصد آنچه خوانده میشود برای گریه آوردن مردم است و درون آن دروغ و تحریف وجود دارد. در مقاتل قدیمی هیچکدام از این مباحث سندیت ندارد. مثلاً در موضوع عاشورا و درباره محرم مقاتل مختلفی از افراد مختلف نوشتهشده است که در هیچکدام از این مقاتل نمیبینید که سر علیاصغر را بر نیزه بزنند و یا سرشان بیفتد زمین و شمر با پا بزند اینطرف آنطرف. تاریخ بخوانید میبینید که اینها برای گریه آوردن مردم میگویند. در تمام جنگهایی که از اعراب میبینیم، اعراب وقتی باهم میجنگیدند هر قبیلهای که پیروز میشد زن ها را به کنیزی میبردند اما این موضوع در کربلا نیفتاد، وقتی اهلبیت را بردند به نزد یزید؛ مردی خواست سکینه خاتون را به کنیزی ببرد، یزید به وی پرخاش کرد که این خاندان افراد بزرگزادهای هستند که نباید با آنها مانند دیگر اسیران برخورد کنید. در عاشورایی که این مداحیها بیان میکنند وقایعی داریم که با تاریخ اعراب جور درنمیآید.
متولی این فرهنگسازی؛ بیان راه درست در حوزه محرم، عاشورا و مسائلی ازایندست کیست؟
به نظر من باید گروهی جمع شوند و دراینباره حرف بزنند، نظر بدهند، بگویند که درست کدام است اما امروز ببینید که همه انگار راه بهاشتباه میروند، صداوسیمای مازندران که با بودجه دولتی اداره میشود و چون اصولاً صداوسیمای مراکز استانها باید در راستای فرهنگسازی و معرفی فرهنگ بومی تلاش کنند، در این کار تلاش زیادی نمیکند. قرار نیست شبکه مازندران، مداحی تهرانی پخش کند. هرچه متعلق به مازندران است باید ماندگار شود نه اینکه مداحی تهران در شبکه مازندران پخش شود. در مدارس شهر ساری بگردید، اگر توانستیم 50نوجوان پیدا کنیم که بتواند مازندرانی صحبت کند! نمیتوانیم چون در این زمینه بسیار ضعیف عمل کردیم. درراه مرثیهخوانی بومی ماندم و موفق شدم. همراه با مرثیههای قدیمی، مرثیههای نو و روز و نه آهنگهای تهرانی را آماده میکنم. مراثی شهر ساری را هرسال خواندم تا جا انداختم و مورد استقبال قرار گرفت.
این مرثیهها چقدر مورد استقبال مردم قرار میگیرد؟
مردم از این مرثیهها استقبال میکنند، اصولاً آنچه قدیمی باشد و یادآور خاطرات گذشته است را همه به یاد میآورند. در گوش همه ما این مرثیهها آشناست و فراموش نکردهایم.
چند نفر مثل شما، در حوزه فرهنگ عاشورایی مازندرانی کار میکند؟
خیلی کم هستیم، به تعداد انگشتان در ساری مرثیهخوان شاید وجود داشته باشد؛ علت این است وقتی میخواهم مرثیه انتخاب کنیم باید به دنبال شاعر برویم، هر مرثیه را برای مراسم ویژهای آماده کنیم؛ اینها همزمان بر است و هم هزینهبر؛ جوانها سی دی میگیرد، در خانه تمرین میکند و بعد میآید در هیات اجرا میکنند. ما برای مرثیههایمان گاهی تا صبح بیدار میمانیم؛ گاهی پای شاعر نشستهام تا مرثیه به پایان برسد. آقای علی نگارنده امروز شاگرد من است و سبک و سیاق ام را ادامه میدهد و رضا ترابی هم در مهدیه ساری میخواند. تعداد کم این قشر هم این است که مرثیهخوان با صدای خوب کمپیدا میشود.
و سخن آخر:
امروز تغییر شکل زندگی مردم باعث شده بسیاری از آیینها و مراسمهای محرم، عاشورا و اربعین اجرا نمیشود؛ درگذشته در روز اربعین همه هیئتها دسته روی داشتند، از تکایا خارج میشدند و میرفتیم تکیه مختاری ساری، آنجا دستهها چندین بار اطراف تکیه حرکت میکردند و بعد بازمیگشتیم، امروز به دلیل ترافیک و شلوغ شدن شهر خیلی از دستهها بیرون نمیآیند. مراسمی مانند استقبال از محرم نداشتیم مگر انسان به استقبال محرم میرود، در تکایا یک یا دو نوجوان را لباس سیاه میپوشاندیم، تکیه را هم سیاهپوشانی میکردیم و یکی دو روز مانده به محرم برنامههای عزاداری آغاز میشود نه اینکه بگوییم ده روز پیش از محرم به استقبال آن برویم.
زندگیها تغییر کرده است اما نباید اصل بودن و اصیل بودن بسیاری از مسائل مانند آیینهای محرم فراموش شود.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0