برخی «سوپر انقلابیها» وقتی به قدرت نمیرسند پشیمان میشوند
معاون اسبق وزارت امور خارجه بابیان اینکه ذات افراطگرایی رسیدن به تفریط است، گفت: سوپر انقلابیها وقتی به قدرت و خواستههایشان نمیرسند پشیمان میشوند. از ابتدای انقلاب مسئولیتهای متعددی داشته ولی امروز بیشتر با کتابها، مقالات و شاگردانش شناخته میشود. کتابهایی نظیر «انقلاب اسلامی در بوته آزمون»، «انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و […]

معاون اسبق وزارت امور خارجه بابیان اینکه ذات افراطگرایی رسیدن به تفریط است، گفت: سوپر انقلابیها وقتی به قدرت و خواستههایشان نمیرسند پشیمان میشوند.
از ابتدای انقلاب مسئولیتهای متعددی داشته ولی امروز بیشتر با کتابها، مقالات و شاگردانش شناخته میشود.
کتابهایی نظیر «انقلاب اسلامی در بوته آزمون»، «انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه»، «بازتاب جهانی انقلاب اسلامی»، «تحلیلی بر انقلاب اسلامی»، «انقلاب اسلامی؛ زمینهها و پیامدها» و… که هرکدام بیانگر نگاه ژرف او به تاریخ و تحولات در عرصههای گوناگون است.
منوچهر محمدی که خود صاحبنظر در حوزه روابط بینالملل است، خیلی از دگرگونیهایی که در دهههای گذشته در جهان اتفاق افتاده را انقلاب نمیداند و بر این باور است که عبارت انقلاب را با اغماض فقط میتوان به 6 دگرگونی در کشورها اطلاق کرد.«سوپرانقلابی» کلیدواژه است که محمدی برای آن دسته از انقلابیون دهههای اول انقلاب به کار میبرد که چون به منافع نفسانیشان نرسیدهاند، امروز اظهار پشیمانی میکنند.خبرنگار فارس نزد منوچهر محمدی کارشناس مسائل سیاسی و بینالملل رفته تا ابعاد دیگری از حماسه انقلاب اسلامی را تشریح کنند.
* یکی از شبهاتی که پس از موضوع «برجام» و «مذاکرات» بیشازپیش مطرح است، علت دشمنی «آمریکا» با «ایران» است . ریشه و علت این دشمنی چیست؟
آمریکا بهعنوان کشوری مستکبر و استثمارگر در دنیا معروف است و خود آمریکاییها هم این ادعا را داشته و بر این باور دارند. بعد از جنگ جهانی دوم، «روزولت» میگوید ما حقداریم که جهان را اداره کنیم و نظریه «برادران بزرگتر» مطرح میشود. آمریکاییها معتقدند که کل جامعه جهانی یک خانواده است که همه، فرزندان آدم و حوّا هستند و وقتی پدر و مادر این خانواده میمیرد، قدرت پدر به برادران بزرگتر میرسد. آنها معتقدند که بهعنوان قدرتمندترین برادران در جهان، این حق و وظیفه رادارند که دنیا را اداره کنند و اگر برادران کوچکتر از فرمانها تخطی کنند «تنبیه» میشوند. براساس همین نظریه حق وتو برای 5 کشور ابرقدرت جهانی صادر شد.
این وضعیت ادامه داشت که نهایتاً 3 قدرت از این 5 قدرت بزرگ به سایر قدرتها تمکین کردند. چین انقلاب کرد و از صحنه خارج شد و فرانسه و انگلیس هم پذیرفتند که از آمریکا تبعیت کنند. درنتیجه یک دوقطبی بر این اساس حاکم شد که دنیا باید توسط قطب بزرگ و ابرقدرت اداره شود؛ لذا جامعه جهانی بر اساس سلطه شکل گرفت و بهاینترتیب مقرر شد که کشورهای کوچکتر زیر چتر آمریکا یا شوروی بروند.
خاطرم است که دالس (John Foster Dulles) وزیر خارجه آمریکا و «استالین» نخستوزیر شوروی بعد از جنگ جهانی میگفتند که دولتهای دیگر یا با ما و یا علیه ما هستند و هیچ بیطرف و قطب ثالثی مطرح نبود. حتی جالب اینکه وقتی کشورهای غیر متعهد به وجود آمدند، نگفتند ازلحاظ سیاسی از قدرتهای بزرگ تبعیت نمیکنیم بلکه صرفاً گفتند ازنظر نظامی در جایگاهی نیستیم که به پیمانهای دفاعی «ناتو » و «ورشو » بپیوندیم. از همین رو کوبا، اردن و عربستان هم در بین کشورهای غیر متعهد حضور دارند بنابراین هر اتفاقی که قبل از نهضت امام (ره) در دنیا رخ میداد، یا تحت تأثیر غرب و یا تحت حمایت شرق بود.
انقلاب چین و کوبا با حمایت شوروی پیروز شدند و حتی نهضتهایی چون مشروطه و ملی شدن صنعت نفت هم همینطور بودند. معروف است که مشروطه از دیگ پلوی سفارت انگلیس بیرون آمد و یا جبهه ملی با حمایت آمریکا توانست نفت را ملی کند.وقتی امام نهضت خود را شروع کرد، ضربه محکمی به سلطه زد و این ضربات در بیاناتشان نیز هویداست.
* انقلاب چقدر درگیر نفوذ و نفوذی شده است؟
نفوذ در هر دورهای با اهداف متفاوت آغاز میشود. در دوره اول، هدف دشمنان این بود که کارگزاران، دولتمردان و نخبگانی سرکار بیایند که با آنها همنظر هستند. زمانی که دولت موقت سرکار آمد و دکتر کریم سنجابی وزیر خارجه شد، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا گفت «ما با انتصاب کریم سنجانی به وزارت خارجه آسودهخاطر شدیم». لذا دولت موقت بهطورکلی یک خط گرایش و باور به آمریکا داشت و نیازمند نفوذ نبود و اشغال لانه جاسوسی آنها را رسوا کرد.
در همین دولت اسناد بسیاری نشان میداد که عواملی چون امیر انتظام، ناصر میناچی، یزدی و… که در بسیاری از مراکز حساس و مهم حضور داشتند، نفوذی درآمدند و بعدها معلوم شد کُد داشتند. فلذا در دوره بعد سعی کردند که بنیصدر را بخرند و خریدند؛ اسنادش هم بیرون آمد که حتی از CIA حقوق میگرفت.
نفوذ از طریق سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در مرحله بعدی بود و کسانی چون کشمیری، فخاری و کلاهی نفوذ کردند، بهطوریکه امام جماعت مسجد نخستوزیری هم کشمیری را باور کرده بود. آن موقع ساختار امنیتی خاصی در کشور حاکم نبود زیرا انقلاب اتفاقی بهیکباره رخ داد و ما آمادگی آن را نداشتیم که کشور را با افرادی کاملاً مورد اعتماد اداره کنیم؛ بنابراین نفوذ از آن دوره شروع شد و ادامه یافت ولی پس از اشغال لانه جاسوسی با اسنادی که ازآنجا خارج شد، ضربه سختی خوردند.
حتی پیش از انقلاب و در ماجرای ملی شدن صنعت نفت هم رد پای نفوذ را میبینیم و بعداز انقلاب در آغاز جنگ هم شاهد نقش نفوذیها هستیم که همواره درصدد طراحی نفوذهایی برای از پای درآوردن نظام و حرکت نهضت اسلامی بودند.
کودتای سادهای در مصر اتفاق افتاد و محمد مرسی را از کاخ ریاست جمهوری به زندان فرستاد و السیسی را به قدرت رساند ولی در کشور ما چیزی که همواره منجر به شکست دشمن شده، حضور مردم است. بازرگان میخواست که مردم از صحنه بیرون بروند و حتی وقتی نخستوزیر شد به تلویزیون رفته و گفت از مردمی که انقلاب کردند و همچنین از روحانیتی که رهبری انقلاب را بر عهده داشتند، ممنونیم ولی مردم به خانههایشان و روحانیت به حوزه، مدرسه و مسجد بروند و بگذارند ما تکنوکراتها کشور را اداره کنیم.
* لطفاً درباره علل رویشها و ریزشها بگوئید، از نگاه شما بیشتر شاهد رویش در عرصه انقلاب بودهایم و یا ریزش؟
باید انقلاب را یک دوی ماراتن ببینیم. دوی ماراتن، دوی استقامت است و انتها ندارد. توقع و توان افراد نیز باهم متفاوت است، فلذا در این مسیر عدهای خسته میشوند، میبُرند و جزء ریزشهای انقلاب میشوند. عموماً هم این ریزشها بین نخبگان است نه مردم عادی. اما رویشهای ما در میان جوانان و تودههای مردم است که هیچ تعهد و قیدی به اینکه در قدرت بمانند یا نمانند در آنها نیست چون منافعی ندارند. ولی وقتی زندگی بهتری را برای خود ایجاد کرده و علقههایی پیدا کنیم بار سنگینتر میشود و مثل حججیها نیستیم که از همه آلاف و الوف این دنیا دل کنده باشیم. طبیعتاً کسانی که در عرصه انقلاب خود را ذینفع میبینند، جزء ریزشها میشوند و بهجایی میرسند که حتی انقلاب را هم انکار میکنند.
شاهدیم کسانی که «سوپر انقلابی» بودند، امروز میگویند اشتباه کردیم که انقلاب کردیم. این پدیده چیزی طبیعی است و در صدر اسلام هم بوده است و در آینده هم خواهد بود.
*این سوپرانقلابیها از تندرویهای خود پشیمان شدهاند و یا از اصل انقلاب پشیماناند؟
ذات افراطگرایی همین است که معمولاً کسانی که افراط میکنند، پس از این افراط به تفریط میرسند. این آقایان ابتدا مبانی درستی نداشتند و فقط براساس احساسات رفتار میکردند. مثلاً کسانی چون اکبر گنجی که معروف به «اکبر پونز» بود زیرا با کراواتیها برخورد تندی میکرد و به پیشانی افراد پونز میزد. تنها این نیست و افراد بسیاری از این دست هستند چون تحت تأثیر عوامل مختلف تغییرات و تحولاتی در افراد شکل میگیرد. سوپر انقلابیها وقتی به قدرت و خواستههایشان نمیرسند پشیمان میشوند. آقای منتظری 5 جلد کتاب در مورد ولایتفقیه نوشت ولی وقتی عزل شد و دید که نمیتواند بهجایگاه ولایتفقیهی برسد، اعلام کرد من از 30 سال مبارزات خود پشیمان هستم؛ چون نگاه نفسانی هم به این جایگاه داشت و خواستههایش تأمین نشده بود.
بنابراین عوامل مختلفی در به وجود آمدن این پشیمانی وجود دارد. برای مثال جای برخورد تندی با این افراد میشود و چون تحمل ندارند، از کل انقلاب پشیمان میشوند؛ یا علقههایی پیداکرده و خانوادههایشان رویشان اثر میگذارند. نمیشود گفت که فقط یک عامل در این تغییرات مؤثر است چون عوامل مختلفی وجود دارد که باید جداگانه بررسی شود.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0