زخم خنجر بر دل جنگل های چالوس

  مومن توپا ابراهیمی: اخیراً در اعتراض به باز گشایی معدن سنگ سفید جنوب غربی شهر چالوس و قلع و قمع درختان جنگلی توماری به روزنامه رسید و مقاله ای تأثر بر انگیز به قید نوشتار در آمد که عیناً جهت استحضار مدیران ارشد شهرستانی و استانی درروزنامه درج می گردد. از جنگل که سخن […]

 

مومن توپا ابراهیمی: اخیراً در اعتراض به باز گشایی معدن سنگ سفید جنوب غربی شهر چالوس و قلع و قمع درختان جنگلی توماری به روزنامه رسید و مقاله ای تأثر بر انگیز به قید نوشتار در آمد که عیناً جهت استحضار مدیران ارشد شهرستانی و استانی درروزنامه درج می گردد.

از جنگل که سخن به میان می آید،بی اختیار چشم انداز شمال درنظر مجسّم می شود.چرا که شمال را با جنگل انس و الفتی گسست ناپذیر است.درخت در نزد انسان عنصری جدایی ناپذیر از زندگی، معاش و کار و تلاش اوست ،دیر گاهی نمی گذرد که جنگل های مازندران و گیلان در درون خود هزاران انسان را همراه با میلیون ها دام پذیرا بود ،آن مردم جنگل نشین، درخت ،جنگل و مرتع را دار المؤمنین می دانستند .درخت ولی نعمت آنها بود .درخت مردم را نگاه می داشت و مردم درخت را .تقّدس درخت چنان بود که مردم بر قبور مردگانشان درخت غرس می کردند. کنار بقاع متبرّکه انبوهی از درختان ،چنان می رویانیدند که حتّی برداشتن شاخۀخشک آن را برای هیزم بر خود تحریم می کردند وهنجار شکنی می دانستند .سایبان درخت حرمت داشت .درختان پر شاخ و برگ و ستبر را «آقادار» می نامیدند و نظر کرده می دانستند.از درختان کهن سال و سر به آسمان کشیده به دلیل اینکه پیوسته شاخسارهای بلند ترین اشکوبۀ آنها روبه آسمان داشت بدانگونه که گویی در حال نیایش است حاجت می طلبیدند. به شاخه های نازکش پارچۀ سبز می بستند ،با سبزینۀ برگ و غنچه هایش  که همراه با بهاراز راه می رسید ،نیّت می کردند و وِردی می خواندند تا گره از مشکل آنها گشوده شود .دختران دم بخت شاخه برگ های دم دست را با دستان ظریف خود نوازش می کردند و ازخدا می خواستند تا آنگاه که بهاری دیگربه روی طبیعت می خندد بهار بخت آنان نیزغنچه بدهدوشکوفا شود.

جشن های عروسی درپناه سایه ساردرختان بلند قامت میانۀ روستا برگزارمی شد.این درختان همگی شاهد صادقی بودند که ابتدا بازیگوشی های کودکانۀ دختران و پسران را در زیر سایه سار خود تماشا می کردند ،سپس در دورۀجوانی گواه جشن عروسی آنها می شدند و در زمان پیری باز هم می دیدند که همان کودکان و عروس داماد های دیروز سایه نشین کهن سالگی خود در پناه اوهستند. دام داران را درختان در حیاط خانه و طویله «سِرِه دار» بودند .سِره دارها  در حوالی دام بنه ولی نعمت دام داران محسوب می شدند. این درختان در فصل زمستان و در طول روز بر سر گاوان و بزان و گوسفندان چتر می شدند تا در پناه آنها از برف و باران محفوظ بمانند و دارواش هایی که چوپان از فراز درخت فرو می ریزد تغذیه کنند و از چردۀ آن بهره ببرند. در بهار و تابستان در پناه سایه اش از تابش مستقیم خورشید خود را محفوظ دارند و از برگ هایش تغذیه کنند و در مواقع طوفانی ازشاخه های خشکیدۀ آن اجاق سرگالش و شبان گرم شود. ازاین که بگذریم جنگل ها در مواقع جنگ و ستیز و ایلغار پناه گاه ساکنان جنگل بود، مغول و تاتار آنگاه که شهرها و روستاها را در شعله های سرکش آتش غرق کرده در وحشیانه ترین شکل ممکن نابود کردند جنگل پناهگاه امنی برای انسان شمالی شد. هنوز صدای شلیک تیرهای میرزا کوچک خان جنگلی اگر گوش بخوابانیم از سمت جنگل شنیدنیست. سیمای جنگل پیوسته به هنگام تهاجم بیگانه با خون شسته شده و کهن ترین درختان جنگل را اگر زبان بود به ما می گفتند که چگونه شاهد و ناظر قتل عام خود به دست بیگانه بودند و جنگل چگونه دژ تسخیر ناپذیر مردم شمالی بود.

دریغ و هزار افسوس که امروز بی آنکه دست مهاجمی از نوع مغول، تاتار و  یا حتّی قزّاق روسی و یا سرباز متجاوز بریتانی درکار باشد خود نیشتر به جان جنگل می زنیم و نمی بینیم که از آب تا آشمان از جنگل است، نمی بینیم هنوز برای تولید اکسیژن و دفع کربن و هزاران گاز سمی دیگر هیچ سیستم و پدیده ای جز جنگل خلق نشد. از ریه ها و خون و قلب خود نمی پرسیم که چگونه نفس می کشید، چگونه تپش دارید و چگونه و به وسیلۀ کدام امکان حیاتی مارا زنده نگه می دارید؟ بگذریم که قصۀ جنگل دراز دامن است و مارا وقت و حوصله تنگ. همین قدر بگوییم که چرا با یک چوب کبریت و ته سیگار آتش به جان جنگل می اندازیم و یک تنه دشت و کوهی را می سوزانیم، چرا با کشیدن جاده های غیر نیاز درختان را در زیر زنجیر های چرخ بولدوزر، لودر و بیل هیدرولیک  له می کنیم؟

لطفا گوش  بخوابانید هم اکنون صدای نعرۀ مستانۀ ارّه موتوری را می شنویم که لرزه بر اندام درختان افکنده اند مانند آنچه که در دامنۀ کوه «تجک» در سمت غربی روستای مازوپشته و شمال سینوا اتّفاق افتاد، سالیانی پیش  از این که معدن چیان زخمی عمیق بر پیکر کوه تجک(دژک) یا چالوس کوه وارد نموده و در پهنۀ وسیعی جنگل را قلع و قمع نموده بودند با اعتراض مردم روستاهای اطراف و مسافران و گردشگران  صدا به گوش مسئولین رسید و بَصر بَصیر مقام  معظم رهبری در مسافرت به شهر چالوس معضل را نادیده نینگاشته دستور توقّف معدن سنگ را دادند، دستور عملی شد و به جای درختان پهن برگ جنگلی که نابود شده بود درختان سوزنی برگ جایگزین گردید، این درختان اکنون قد کشیدند و رفتند که تا حدودی زخم پیکرۀ جنگل را ترمیم کنند امّا دگر باره ماشین های سنگین معدن کاوی از دامنۀ کوه بالا رفتند و نوبتی دیگر به روی جنگل شمشیر کشیدندو ارّه موتور ها و ماشین آلات سنگین مترصّد شدند تا نسوج جنگل را شرحه شرحه کنند . باز هم در آن چشم انداز زیبای جنگل در غرب شهر گردشگری چالوس و جنوب غربی روستای کهن مازو پشته بر زخم عفونت  کردۀ جنگل نمک بپاشند. چالوس شهری است با اقتصاد گردشگرمحور که جاذبه اش اکو توریست یا طبیعت گرداست، طبیعت زیبای اطراف چالوس با رودخانه ها ، چشمه ها، آبشارها، دریاچه ها، داروهای گیاهی، گونه های  گیاهی و جانوری، می تواند بهشت اکوتوریست ها باشد البتّه اگر ما توان معرّفی آن را داشته باشیم و خود بر پیکر این ثروت ملّی ضربه وارد نکنیم.

آنچه را که حضرات معدن کاوان در مازوپشته و «روش درّه» معدن می پندارند از نوع : طلا، نقره، اورانیوم، زمرد، سنگ آهن، سرب، باریت، فسفر و … نیست بلکه سنگ آهک ساده ایست که به وفور در سراسر کلارستاق از ساحل تا قلّۀ کوه در جای جای این سرزمین یافت می شود. نیازی نیست به خاطر آن حجاب از پیکرۀ کوه ژک برکنیم جنگل بیخ گوش شهر را  نابود کنیم . فاصلۀ این معدن سنگ آهک تا شهر بسیار اندک است و تفرّجگاه خود جوش مردم شهر در روزهای تعطیل است، آنجا  برای پارک شدن بسیار مناسب تر است تا برای معدن شدن، گورستان شدن یا زندان گردیدن. به راستی چه دشمنی با شهر و دیار خود داریم که زیبا ترین نقطۀ آن را می خواهیم تبدیل به زشتی کنیم؟مسئولین محترم پاسخ دهند در حالی که دست اندر کاران در دیگر شهر ها در این فاصلۀ مکانی، درخت کاری می کنند و با هزاران زحمت در نگهداری آن می کوشند در اینجا با عملیّات معکوس در نابودی آن چرا می کوشیم؟ برای تهیۀ پودر خاک سنگ هزاران هزار صخرۀ سر به آسمان کشیده در جای جای کلارستاق وجود دارد که منطقه غیر جنگلی است و می توان در آنجا سرمایه گذاری کرد. چرا به خود زحمت نمی دهیم تا گامی از شهر فاصله بگیریم و زخم بر جبین زیبایی های شهر خود نزنیم؟ مردم مازوپشته و سینوا با تک تک درختان «روش دره» رفاقتی دیرینه دارند. این درختان را ولی نعمت خود دانسته و از آنها محافظت خواهند نمود زیرا هزاران سال است که خود و اجداد آنها در پناه این درختان زیستند. آنان به پاس این خدمت جنگل مازوپشته بدان پشت نمی کنند و انتظار دارند صدای آنها توسّط مسئولین صنایع و معادن و منابع طبیعی محترم  و سازمان حفاظت از محیط زیست منطقه  شنیده شود.آنان می گویند با گذر بزرگ راه از این منطقه باغات وجالیز زارهای ما نابود شدو اکنون نیزبا نابودی جنگل متّصل به روستا، طراوت و زیبایی و سرسبزی از این آبادی بکلّی رخت بر می بندد و خانواده های ما به دلیل عبور و مرور ماشین آلات سنگین دچار رنجی مضاعف خواهند شد.مدرسه و دیگر اماکن عمومی و خصوصی ما محل عبور زنجیر های چرخ ماشین آلات سنگین خواهد شد و فرزندان ما امنیّت تردّد و فراغت خود را از دست خواهند داد.

امّا آنان که از صنایع و معادن مجوّز بهره برداری گرفتند می گویند ما نیز فرزند روستا و جنگلیم ،درخت را دوست خود می پنداریم و به حفاظت از آن خود را متعهّد می دانیم،درخت کاری خواهیم داشت اما درخت بری هرگز.آنان می گویند ما نگرانی های  اهالی محترم روستای مازو پشته را درک می کنیم و آمادگی داریم این دغدغه هارا با مذاکره حضوری حلّ کنیم. خراش ناهنجار را بر سیمای کوه و جنگل نمی پسندیم.