برای یک خانوادهی معمولی
اختصاصی حرف آنلاین: برای یک خانوادهی معمولی، سریال «پایتخت» تنها یک مجموعهی تلویزیونی نیست که شب عید تماشا میشود؛ بلکه روایتی است از زیستن، از دستوپنجه نرم کردن با زندگی، از خندیدن به تلخیها و گریه کردن در لحظههایی که هیچ کاری از دست کسی برنمیآید. «پایتخت» آینهای است که خانوادهی معمولی در آن، خود را میبیند. با همهی قوتها و ضعفها، شیرینیها و سختیها، اشتباهات و امیدها.
در «پایتخت»، قهرمانان بر پردهی نقرهای نمیدرخشند، آنها بر سفرههای چوبی کهنهی خانهای ساده نشستهاند، لباسهای معمولی بر تن دارند، و حرفهایی میزنند که انگار از دهان پدر، مادر، برادر یا خواهر ما بیرون آمده. خانوادهی نقی معمولیاند، درست مثل میلیونها خانوادهای که هر روز با هم زندگی را سر میکنند، بیآنکه توجهی به بزرگی و قهرمانی خود داشته باشند.
پدر خانواده، نقی، گاهی عجول و بیفکر است، گاهی خندهدار و گاهی خسته. اما در دل همهی رفتارهایش، عشقی عمیق به خانوادهاش پنهان است. مادر خانواده، هما، زنی است که مثل خیلی از مادران این سرزمین، با سکوت و صبوریاش خانه را نگه میدارد. او نماد زنانگی آرام و بیهیاهوست؛ همانهایی که در سکوتشان دنیایی از قدرت نهفته است.
فرزندانشان، با تمام شیطنتها، دغدغهها، غر زدنها و شادمانیهای گاهوبیگاهشان، تبلور نسل جدیدند؛ نسلی که در دل تناقضهای زمانه رشد میکند، گاهی سر به راه است و گاهی سرکش، اما در نهایت، دلش با خانه است، با خانواده، با ما شدن..
«پایتخت» سرشار است از لحظاتی که لبخند بر لب مینشاند، و لحظاتی که اشک به چشم میآورد. در دل ماجرای سادهی یک خانوادهی شمالی، مسائلی بزرگ مطرح میشود: مهاجرت، فقر، تلاش برای بقا، حفظ غرور در دل تهیدستی، پایداری در برابر دشواریها، و مهمتر از همه، معنا و جایگاه خانواده در دنیای مدرن.
برای خانوادهی معمولی، تماشای «پایتخت» یادآور این است که قهرمان بودن الزامی ندارد لباس مخصوص، قدرت عجیب یا مأموریت جهانی داشته باشد. گاهی قهرمان کسیست که در گرمای تابستان کولر ندارد، اما برای خندهی بچههایش جوک میگوید. کسی که با جیب خالی، ولی با دل پر، شب عید را میگذراند. کسی که اشتباه میکند، شکست میخورد، اما باز هم میخندد و ادامه میدهد.
«پایتخت» نشان میدهد که خانواده، هنوز هم مهمترین پناهِ انسان است. حتی اگر دنیا پشت کند، حتی اگر همهچیز سخت شود، بودن کنار کسانی که دوستشان داریم، دلگرمی میآورد.
و شاید راز محبوبیت «پایتخت» همین باشد: ما را به اصلمان برمیگرداند. به آنچه هستیم، نه آنچه باید باشیم. به جایی که در آن، سادهبودن عیب نیست، بلکه افتخار است. جایی که در آن، یک لقمه نان، یک قوری چای، و یک دورهمی ساده، بزرگترین دارایی است.
در ستایش «پایتخت»، در ستایش تمام خانوادههای معمولی که در اوج سادگی، والاترین معناهای زندگی را زندگی میکنند.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0