«ورزشگاه» و «آزادی»
عبدالله عبداللهی: آیزا برلین فیلسوف انگلیسی شهرتش را بیش از هرچیز دیگر مرهون ابتکاری است که در تعریف مفهوم «آزادی» انجام داده است. تا پیش از او در ادبیات اندیشمندان غربی «آزادی» به این صورت معنا میشد که فرد در برابر اجرای آنچه قصد آن را دارد «مانع»ی بر سر راه خود نداشته باشد. لذا […]
عبدالله عبداللهی: آیزا برلین فیلسوف انگلیسی شهرتش را بیش از هرچیز دیگر مرهون ابتکاری است که در تعریف مفهوم «آزادی» انجام داده است. تا پیش از او در ادبیات اندیشمندان غربی «آزادی» به این صورت معنا میشد که فرد در برابر اجرای آنچه قصد آن را دارد «مانع»ی بر سر راه خود نداشته باشد. لذا «فقدان مانع» مترادف با «وجود آزادی» تلقی میشد. اینکه «حدود» این آزادی چیست و فرد چه اموری را میتواند در دایره مقاصدش در یک جامعه داشته باشد، مسئله جداگانهای است و این حدود میتواند بسته به چارچوبهای هر ایدئولوژی متفاوت باشد. فارغ از آنکه آن ایدئولوژی مشروع است یا خیر.
اما آیزا برلین با ابداع مفاهیم «آزادی مثبت»(Positive Freedom) و «آزادی منفی» (Negative Freedom) معتقد است فقدان مانع صرفاً به مثابه وجود آزادی منفی است و همهی آنچه برای معنای کامل آزادی نیاز است را شامل نمیشود؛ بلکه فرد در شرایطی واقعاً آزاد است که غیر از «آزادی منفی» یعنی نبود مانع، «آزادی مثبت» هم داشته باشد. به این معنا که شرایط لازم برای انجام یک قصد مشروع هم برای او فراهم شده باشد. واژههای مثبت و منفی در این تعریف حامل بار «ارزشی» نیست؛ یعنی آزادی منفی به معنای آزادی بد و آزادی مثبت به معنای آزادی خوب نیست بلکه مراد آن «حیث» و «جهت» از آزادی است که درباره آن بحث میشود.
مثلاً فرض کنید فردی تصمیم دارد در یکی از ایّام تعطیلات از تهران به شمال ایران سفر کند و چنین سفری در حدود آزادی او جای میگیرد؛ شرط وجود «آزادی منفی» برای او آن است که مثلاً کسی او را بالاجبار از این سفر بازندارد و یا اینکه مثلاً جاده تهران شمال را به روی او مسدود نکرده باشند؛ اما آزادی مثبت آنجاست که شرایط این سفر برای او فراهم شده باشد؛ مثلاً جاده تهران-شمال امنیت لازم را برای این سفر داشته باشد و مسائلی از این دست.
با این مقدمه، این متن بنای آن را دارد که مسئله ورود بانوان به ورزشگاهها برای تماشای فوتبال که چندصباحی است مبحث آن داغ شده است را بررسی کند. «زن»، «تماشای ورزشی مانند فوتبال»، «قرار گرفتن در کنار مردان در یک گردهمآیی اجتماعی» و «استادیومهای فوتبال و شرایط آن» مختصات این مسئله است. نگارنده تخصصی در فقه و اصول ندارد و نمیتواند در این باره داوری کند که حضور زنان در استادیومهای فوتبال در کنار مردان برای تماشای ورزشی مانند فوتبال در دایرهی مسائل مجاز به لحاظ فقهی قرار میگیرد یا خیر؟ اگر اساساً از منظر فقهی (به عنوان چارچوب ایدئولوژیک در ایران) چنین مسئلهای مجاز نباشد، اساساً در دایرهی حدود مشروع آزادی قرار نمیگیرد که این متن بخواهد این بحث را ادامه دهد. لذا در چنین حالتی، مسئله حالت دیگری پیدا خواهد کرد که از دریچهی متفاوتی باید دربارهی آن گفتگو شود.
امّا اگر فرض را بر این بگذاریم که از نظر فقهی، این مسئله، یعنی تماشای فوتبال مردان توسط زنان در محیط استادیوم، فینفسه «مجاز» و یا دستکم «مباح» باشد. برخی امارهها و نشانهها نیز وجود دارد که میتواند این تصوّر را پیش بکشد؛ مثلاً اگر جنبه ورزشی آن را در نظر بگیریم، زنان در استادیومهایی نظیر ورزشگاه 12 هزار نفری آزادی در کنار مردان ورزشی مانند والیبال که ظاهراً شبیه فوتبال است را مشاهده میکنند و این امر در جمهوری اسلامی به صورت معمول دنبال میشود. و یا به لحاظ حضور در گردهمآییها و یا موقعیتهای اجتماعی، زنان و مردان در سینماها در کنار هم قرار میگیرند و فیلم میبینند. ضمن آنکه گزارههای مختلفی از ناحیه برخی مسئولان و نخبگان هم وجود دارد که میگوید نفس حضور زن در استادیوم فوتبال مشکلی ندارد، امّا باید شرایط لازم فراهم شود.
البته ممکن است برخی از موضع فقهی و اصولی احتجاج کنند که مقایسه فوتبال و استادیومی مانند ورزشگاه 100 هزار نفری آزادی با مکانها و جمعها و ورزشهای دیگری مانند موضوع ورزشگاه 12 هزار نفری و ورزش والیبال، مقایسه کاملی نیست و یا اساساً مصداق «قیاس» غلط در اصول است که بازهم در این صورت –آنچنان که اشاره شد- مسئله اساساً متفاوت از موضوع این متن میشود.
امّا «فرض کنیم» این حالت دوم درست باشد، یعنی حضور زنان در ورزشگاهی مانند آزادی برای تماشای فوتبال، فینفسه به لحاظ حدود آزادی در جمهوری اسلامی غیرمجاز نباشد(چیزی که به ادبیات برخی مسئولان نزدیکتر از حالت دیگر است)، در این حالت پرسش اصلی این متن پیش کشیده میشود و آن اینکه چه کسانی و یا چه دیدگاههایی در مخالفت با این آزادی هستند؟
به نظر میرسد با فرض این حالت، دو نوع رادیکالیسم در برابر تحقق این آزادی قرار میگیرد که معمولاً به رادیکالیسم نوع اول، توجّه، و از رادیکالیسم نوع دوم غفلت میشود. رادیکالیسم نوع اول را اگر «رادیکالیسم چپ» بنامیم، دیدگاهی است که معتقد است حتی اگر از نظر فقهی هم مشکلی نباشد، باز هم ترجیح میدهد که از حضور زنان در ورزشگاهها، حتی به شرط تامین شرایط لازم برای یک حضور سالم و بدون حاشیه، جلوگیری کند. مشخص است که این رادیکالیسم در چنین شرایطی باید در موضع مخالفت با «آزادی منفی» برای حضور در ورزشگاهها دستهبندی و از آن اجتناب شود.
امّا در برابر این رادیکالیسم چپ، «رادیکالیسم راست» قرار دارد که نه تنها ضرر آن کمتر از اولی نیست، بلکه میتواند به مراتب مخربتر هم باشد. برای رادیکالیسم راست اساساً هیچ دغدغه و یا مسئلهای وجود ندارد که برای حضور زنان در ورزشگاه به لحاظ اخلاقی و اجتماعی شرایط لازم فراهم شده است یا خیر؟ این گروه معتقد است که زن به هر طریق و در هر شرایطی باید به استادیوم برود حتی اگر به واسطهی یک تفریح و نشاط نسیه، کرامت و منزلت خود را به صورت نقد در مخاطره ببیند.
پایگاه اجتماعی و به عبارت بهتر پایگاه سیاسی رادیکالیسم راست مشخص است. این گروه مدعی است که «حقوق زنان» را مدنظر دارد و از این منظر است که مدام پیگیر است تا زنان به هر نحوی و در هر شرایطی که شده در ورزشگاه حضور داشته باشند! البته مشکل این جریان آن است که زمان چندانی از محک ادعایشان درباره حقوق زنان در ماجرای قتل خانم میترا استاد توسط آقای محمدعلی نجفی شهردار اسبق اصلاحطلب تهران نمیگذرد. در این واقعه عیان بود که اساساً زن بودن نه تنها وجه امتیاز یا عاملی برای تکریم و پیگیری حقوق در این جریان نیست، بلکه اگر یک زن موقعیت سیاسی آنها را با مسئله و یا شبهه مواجه کند، آن زن نه تنها یک فرد عادی در کنار مرد نیست(که باید به ماجرایشان رسیدگی شود)، بلکه از همان ابتدا و بدون هیچ بررسی به راحتی میتواند مهدورالدم بودنش را هم اعلام کرد و اتهامات عجیب و غریبی -که این قلم نمیتواند آنها را یادآوری کند- هم به او بست!
نشانه دیگر نگاه ابزاری یک جریان به این ماجرا، سابقهی مخالفت سنگین و همهجانبهی او با دستور محمود احمدینژاد رئیسجمهور سابق برای ورود زنان به ورزشگاه در سال 85 است! فارغ از اینکه این دستور احمدینژاد خوب بود یا بد و جدای از اینکه احمدینژاد با چه انگیزهای چنین دستوری داده بود، این جریان سیاسی تاکید میکرد ورود زنان به ورزشگاه چندان هم خوب نیست و حتی اگر بد نباشد، دستکم اولویت ندارد! خانم جمیله کدیور در مصاحبهای با ایسنا در تاریخ 15 اردیبهشت 85 تاکید کرده بود که ««این موضوع نیز هرچند توسط سخنگوی دولت و سایر دستاندرکاران اصلاح و تصحیح شد، آخر هم معلوم نشد منظور از طرح این موضوع در این مقطع زمانی که اولاً مملکت در عرصه داخلی و بینالمللی با مشکلات عدیده مواجه است و ثانیاً اگر قرار بر اولویت بخشی به خواستهای زنان بود و توجه به حقوق تضییع شده آنان، اصولاً این مسأله در ردههای پایین جدول خواستههای آنان قرار میگرفت، چه بوده است»! موضع غالب روزنامههای این جریان هم به نوعی مخالفت با حضور زنان در ورزشگاهها بود!
ویژگی مشخصتر این جریان تبدیل یک امر اجتماعی به یک «کمپین سیاسی» است. برای این جریان همچنان که اشاره شد اساساً زن اولویت و اصالت ندارد بلکه «ابزار» است تا از مسئلهی زنان بتواند کمپین سیاسی علیه حاکمیت تولید کند. طبیعی است که اگر صورت مسئله از یک موضوع اجتماعی به یک «کمپین سیاسی» برای فشار به حاکمیت تبدیل شود، پذیرش یا عدم پذیرش آن «معنا»ی دیگری مییابد. اگر موضوع، یک امر اجتماعی باشد، قبول یا عدم قبول آن صرفاً یک مسئلهی «منطقی» و یا «ارزشی» است که در چارچوب «خوب» و «بد» و یا «مثبت» و «منفی» ارزیابی میشود، امّا وقتی به یک مسئله و کمپین سیاسی تبدیل شد، برای یک حکومت و ملت جنبهی پذیرش یا عدم پذیرشِ «تحمیل» نیز به آن افزوده و از قضا واجد یک اهمیت مضاعف هم میشود.
لذا به عنوان یک جمعبندی، اگر به لحاظ فقهی حضور زنان در ورزشگاه فوتبال مسئلهای نداشته باشد، آنگاه رادیکالیسم چپ که مخالف حضور زنان در هر شرایطی است در موضع مخالفت با آزادی منفی و از آن مهمتر موضع جریانی که از زن استفاده ابزاری و برای مسائل زنان (و دیگر مسائل اجتماعی) کمپینسازی سیاسی میکند در موضع مخالفت با آزادی مثبت است؛ چرا که این دومی حتی بیش از اولی مانع تولید یک شرایط نرمال و قابل قبول، چه به لحاظ اجتماعی و فرهنگی و چه به لحاظ سیاسی برای حضور زنان در ورزشگاههاست و موضع او در مسئلهی مطالبهی آزادی «ریاکارانه» است.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0