ساری-گروه فرهنگی/شب بود. دریا خروشان. خانوادهای شش نفره، غافل از قدرت موج و تاریکی شب، دل به آب زدند. امواج بالا گرفت، فریادها در هم پیچید، و سکوت ساحل شکست. اما کسی بود که شنید. کسی که دید. کسی که برخلاف همه آنهایی که میگویند “وقت کاری من تمام شده”، “امنیت ندارم”، “مربوط به من نیست”… برخاست. به دل موج زد. تا جان ببخشد.
حسن غلامی، ناجیغریق ۴۹ ساله سواحل نور، نامش حالا نه فقط در دفتر حضور و غیاب سازمان نجاتغریق، بلکه در دل مردم، در حافظه دریا، و در کتاب قطور فداکاریها ثبت شده است.
غلامی آن شب، نه مأمور بود، نه موظف. طبق قانون، ساعت کاریاش تا ۲۰ تمام شده بود. اما او در ساعت ۲۱، وقتی فریاد یک خانواده در دل امواج گم شد، لباس تعهد پوشید، نه لباس نجات. به جای واژههای خشک و اداری، با دل و جانش عمل کرد. به جای “نباید” و “نمیشود”، با جانش گفت: “باید رفت، حتی اگر برنگشت.”
و رفت.
رفت و شش نفر را از مرگ گرفت. شش قلب را به تپش بازگرداند. شش دست را از چنگ موج رهانید. اما خودش، با پدر همان خانواده، آخرین کسانی بودند که دیگر نتوانستند بازگردند. او جان داد، تا جان ببخشد.
غلامی فقط یک ناجیغریق نبود. او چکیدهای از آن چیزی است که در این سالها گم کردهایم: تعهد، انسانیت، ایثار. نه برای حقوق بیشتر، نه برای پاداش، نه برای عکس و مصاحبه، بلکه برای «وجدان».
در روزگاری که گاه “مسئولیتگریزی” مد روز شده و “بیتفاوتی” لباس روشنفکری پوشیده، حسن غلامی بیصدا و بیادعا، فریاد شد. فریاد انسانیت در دل موج. او اثبات کرد که هنوز میشود مرد بود، حتی وقتی جهان مردانگی را فراموش کرده است.
فاجعهای که رخ داد، نه فقط یک حادثه انسانی، بلکه هشداری برای همه ماست. برای مردمی که بارها و بارها هشدارها را نادیده میگیرند، شبهنگام در سواحل ناامن شنا میکنند، و خطوط ممنوعه را به بازی میگیرند. هشدار برای نهادهایی که نظارتشان پس از غرق شدن آغاز میشود. برای رسانههایی که تنها پس از مرگ، نامها را بلند میگویند. برای همهمان که گاه، فقط پس از رفتن انسانهای خوب، به یادشان میافتیم.
در روزهایی که ساحل ما پر از تابلوهای “شنا ممنوع” است اما کمتر کسی میخواند، باید یاد حسن غلامی را نه فقط در قاب عکسهای اداری، که در نامگذاری یک اسکله، ساخت یک مرکز ایمنی دریا، یا تأسیس یک بنیاد نجاتغریق با نام او زنده نگاه داشت.
او، بیسروصدا زندگی کرد. اما حالا سکوتش، فریاد یک نسل است.
از ما چه میماند جز شرم؟ جز سکوتی که باید با اقدام جبران شود؟
یاد حسن غلامی جاودان، یاد پدر خانواده قربانی نیز گرامی. هر دو، در لحظهای که میتوانستند بگریزند، ماندند. یکی برای خانوادهاش، یکی برای مردمش.
در دل خزر، این موجها همیشه خاطرهدار خواهند بود. هر باری که موجی به ساحل میزند، شاید دارد نامی را زمزمه میکند:
«غلامی… غلامی… غلامی…»
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0