مسافر دیار نور /قسمت سوم

حرف آنلاین: سفرم به اینجا رسید که به اردوگاه شهید جعفر زاده در اندیمشک رسیدم ، نمازجماعت صبح به امامت آیت الله معلمی در نمازخانه اردوگاه شهید جعفرزاده برپا شد و بعد از آن سرهنگ ذلیکانی مسئول اردوگاه در مورد زائران خارجی که تا به حال از 50 کشور دنیا برای بازدید از مناطق عملیاتی […]

حرف آنلاین:

سفرم به اینجا رسید که به اردوگاه شهید جعفر زاده در اندیمشک رسیدم ، نمازجماعت صبح به امامت آیت الله معلمی در نمازخانه اردوگاه شهید جعفرزاده برپا شد و بعد از آن سرهنگ ذلیکانی مسئول اردوگاه در مورد زائران خارجی که تا به حال از 50 کشور دنیا برای بازدید از مناطق عملیاتی وارد ایران شده اند سخن گفت؛ در میان صحبت های وی به نوشته های روی دیوار نمازخانه دقت کردم که درگوشه ای این شعر خودنمایی میکرد : از شهیدان مانده تنها جامه ای / نام و امضا و وصیت نامه ای / گر وصیت نامه ها را خوانده ایم / پس چرا بین دو راهی مانده ایم

پس از سخنرانی سرهنگ ذلیکانی از آیت الله معلمی پرسیدم چرا با کهولت سن در این مناطق حضور یافت؟ وی با روی گشاده گفت انگیزه و علاقه ، سن وقد و قامت نمی شناسد . از او خواستم از فرزندانش خاطره ایی بگوید پاسخ داد من بیش از ده هزار فرزند دارم کدام را می خواهی بشنوی؟؟

این سخن آیت الله معلمی مرا به یاد خاطره ای از شهید باکری انداخت. زمانیکه پیکر بی جان برادرش روی زمین افتاده بود و فرمانده به او دستور داد تا وی رابرگرداند او نگاهی به دیگر رزمندگان رها شده انداخت و پاسخ داد “تمام بچه هایی که روی زمین افتاده اند برادرم هستند کدام را بیاورم؟”

از خود گذشتگی اولین درسی است که از جبهه ها و مردانش می توان آموخت.

دزفول آماج بمب های بعثی بود

با فراخوان آقای عسگری سرپرست کاروان همه محیای حرکت شدیم. مقصد ابتدایی کاروان راهیان نور بسیج مهندسین صنعت و معدن مازندران در خوزستان، شهردزفول و امامزاده محمد بن موسی الکاظم معروف به سبز قبا بود . وارد شهر دزفول شدیم شهری که هنوز در و دیوراهایش نشان از بمباران دشمنی بعثی می داد. آقای جعفرزاده از رزمندگان همراه کاوران می گوید روزی نبود که این شهر بمباران نشده باشد. آقایکلیجیازدیگررزمندگانکاروانتعریفمیکردزمانیکهدربستانحضورداشتجنگدهایرانییکفروندجنگدهعراقیراهدفقراردادوخلبانعراقیازجنگندهاشبیرونپریدوباچتردردزفولفرودآمد. زمانیکه به امامزاده سبز قبا رسیدیم آقای جعفر زاده گنبد و مناره امامزاده را نگاه کرد و گفت گنبد دفاع مقدس یادم نمی آید که گنبد این امامزاده سالم مانده باشد به همین خاطر تولیت امامزاده از ترس بمباران و تخریب دوباره ، آن را بازسازی نمی کردند. همراه با بچه های کاروان بعد از امامزاده سبز قبا کمی در شهر قدم زدیم .

دزفول به مازندران خوزستان شهرت دارد چون محصولات کشاورزی چون پرتقال و انواع صیفی در آن کشت می شود وآب و هوای متعادل دزفول ذهن را به یاد آب و هوای مازندران می اندازد. همراه من آقای جعفرزاده در شهر قدم میزدیم وی هر سال به مناطق عملیاتی سفر می کنددلیلش را پرسیدم و در پاسخ گفت اینجا کربلای منه من هرسال برای زیارت میام!! این سخن آقای جعفرزاده مرا به یاد ذکری انداخت که رزمندگانی حین عملیات میگفتند: کربلا منتظر ماست بیا تا برویم!!کاروان برای زیارت دانیال نبی(ع) به سمت شوش حرکت کرد. از پل قدیم دزفول عبور کردیم که در دوران جنگ توسط بمباران بعثی ها تخریب شده بود. به شوش رسیدیم و از بازارچه کوچک اطراف بارگاه دانیال نبی(ع) عبور کردیم و به همراه آقای کلیجی و فرهودی وارد صحن شدیم.آقای کلیجی نگاهی به فرهودی انداخت و گفت اصلا تکون نخورده مثل گذشته معماریش دست نخورده!

حسین زحمتکش