به دنبال لقمه‌ای نان با عطر شرافت

گروه اجتماعی- حلیمه خادمی: كارگران بازوان حركت هر جامعه‌ای به سوی رشد، تعالی و شكوفایی هستند بی شك همه پیشرفت‌های حاصل در مسیر زندگی نشات گرفته از رشد و پویایی فكر و گسترش اندیشه‌ورزی است و در هر جامعه‌ای كه از فرصت اندیشه و بازوی هنرمند كارگران بهتر استفاده شود توسعه و پیشرفت، رونقی دو […]

1

گروه اجتماعی- حلیمه خادمی: كارگران بازوان حركت هر جامعه‌ای به سوی رشد، تعالی و شكوفایی هستند بی شك همه پیشرفت‌های حاصل در مسیر زندگی نشات گرفته از رشد و پویایی فكر و گسترش اندیشه‌ورزی است و در هر جامعه‌ای كه از فرصت اندیشه و بازوی هنرمند كارگران بهتر استفاده شود توسعه و پیشرفت، رونقی دو چندان خواهد یافت

کارگران از شریف ترین طبقه اجتماع هستند زیرا چرخش دست و بازوی آنها باعث چرخش چرخه های زندگی جامعه و امتداد رگه های حیات در مجاری هستی است.

سوادکوه در دل نام خود کوه را یدک می کشد و کار در عمق وجود کوه های سوادکوه با مردان این سرزمین کهن آمیخته شده است؛ برای تهیه گزارش به کارخانه البرز مرکزی و معادن اطراف می رویم زمانی که این تفکر به ذهنم رسید که روز کارگر به سراغ کارگران مشاغل سخت بروم گمان نمی کردم کار سخت و مشکلی باشد اما آن حجم از سختی، غبار و دود در قاب هیچ دوربین و در صفحه هیچ کاغذی جای نخواهد گرفت.

ایمانی نگهبان کارخانه ما را به محوطه کارخانه هدایت می کند در نگاه اول با شرایط عجیب و غریبی رو به رو شدم؛ یک کوه سیاه را می بینم با دیدن  آن حجم از سیاهی ترس و وحشت به سراغم می آید و از اینکه همچین سوژه ای را برای تهیه خبر انتخاب کردم پشیمان می شوم، گویی روحیه این حجم از سختی و سیاهی را ندارم، مشغول گفت وگو با کارگران می شوم، کارگرانی با کلاه ایمنی برسر رویی سیاه به رنگ زغال و دود، اکبر فتاحی از کارگران این معدن است می گوید زغال های سیاه از دل کوه کنده می شود و توسط کارگران وارد کارخانه زغال شویی می شود.

فتاحی از هشت ساعت کار بی وقفه سخن بر زبان می آورد: هشت ساعت سرپا هستیم و در معرض مواد شیمیایی و گرد و غبار که روی ریه ها تاثیر و مشکلات تنفسی را برای ما به همراه خواهد داشت.

وی با لبخند از سختی سخن می گوید کمر درد، سرو صدای زیاد و درد مفاصل با ما همراه می شود، وقتی او چنین با صلابت از سختی ها آن هم با لبخند سخن می گوید من در زمان و مکان گم می شوم و نمی توانم سخن از درد همراه با لبخند را درک کنم.

این کارگر زنده دل با بیان اینکه ما آمده ایم کار کنیم تا روزی حلال سر سفره خود ببریم و باید مرد روزهای سخت بود مرا از عمق گم شدن در زمان و مکان بیرون می کشد، کار در شرایط سخت موجب می شود تا کارگران ارزشمند ترین منابع معدنی را ستخراج کنند.

از او می پرسم از اینکه شغل به این سختی را انتخاب کردی پشیمان نیستی پاسخ اینگونه بر زبان جاری می شود، اکثر کارگرهای اینجا با مدرک عالی دانشگاهی مشغول به کار هستند و همین که شغلی داریم و کار می کنیم شکرگزار هستیم، اگر ما صورت های سیاه و دست های سیاه داریم کارگران صفر و بی سواد نیستیم بلکه با افتخار در جهت توسعه کشور کار می کنیم  و در کنار ما و در پشت سر ما صد ها نفر از شاخه بندی همین کار روزی سر سفره می برند برای همین سختی کار معنایی ندارد.

مرد کار زغال را طلای سیاه می داند، دست های سیاهش  آیینه تلاش روزگار هستند، توان این دستان قابل ستایش است. دسته های پینه بسته ای که هر روز پینه اش بیشتر می شود نگاه فرزندان را می طلبد.

زمان خدابخشی پالندی کارگر 43 ساله که ده سال سابقه کار در معدن و هشت سال کار در کارخانه زغال شویی را دارد در ادامه بیان می کند: ما در  دو شیفت صبح و بعدازظهر کار می کنیم و کارگران شیفت شب کارخانه را برای روز بعد آماده می کنند.

وی از کار در معدن می گوید: معدن قابل توصیف نیست، کار سخت و خشنی است که باید از نزدیک معدن را لمس کنی تا  بتوان معدن را شناخت؛ استخراج، پیش روی و بخش تعمیرات معدن سه بخش کار در معدن است که استخراج توان چند برابر می خواهد و بازوانی آهنین تا بتوان  زغال را از قلب کوه بیرون کشید.

بخشی با اشاره به اینکه کار در معدن های کشور هنوز به صورت سنتی انجام می شود، اظهار کرد: امروز هنوز با بیل کلنگ و پیکور از معادن زغال استخراج می کنند.

این کارگر مازندرانی با تاکید بر اینکه ذات معدن خطر است، گفت: افرادی که وارد کار معدن می شوند همه خطرات را به جان خریدند تا در مقابل مشکلات و ضربه های روزگار حفظ آبرو کنند، این مردان با کار در معدن در مقابل شلاق های روزگار مقابله می کنند.

وی کانی زغال سنگ در دل کوه را روزی ملت ایران می داند و می گوید اگر ما مستقیم در این معادن کار می کنیم بسیاری دیگر غیر مستقیم به واسطه استخراج ذغال در حال کار کردن هستند و ما باید برای یکدیگر تلاش کنیم، در مقابل این دل های پاک، چشمان بی ریا رو سیاهی فقط برای همین تیکه های ذغال باقی مانده است زیرا این طلای سیاه در مقابل این همه تکاپو و تلاش این غیور مردان رو سیاه است.

بخشی حتی از دست مزد گلایه ندارد و حفظ آبرو، روزی حلال را برتر از دست مزد می داند و اینان با قیمتی چون جان کار می کنند و با بازی گرفتن جان های خود دستمزد دریافت می کنند.

وی با جمله اینکه قانون معدن با خون نوشته شده مرا شگرف زده می کند و ادامه می دهد: هر بند از قانون ایمنی معدن در نتیجه عضو از دست داده شده یا مرگ معدنچی نوشته شده، بهت تنها چیزی است که در نگاه من می شود دید در بیرون از این محیط خیلی ها شرافت را به بهایی اندک معامله می کنند اما در اینجا انسان هایی برای کسب روزی حلال و زندگی شرافتمندانه از با جان خود فرمول درستی و صداقت را می سازند.

این مرد سخت کوش ادامه می دهد: در یک  صبح که در معدن مشغول کار بودم واگنی فرار می کند و که  مرگ همکارانم را به همراه داشت که آن را به دیدم و آن حادثه خیلی برایم دردناک بود، ما کارگران باید با رعایت  نکات ایمنی باید حافظ جان خود و دوستانمان باشیم.

وی از احترام به کوه سخن می گوید: کوه با سخاوت به ما روزی می دهد و از دل کوه تکه ای را جدا می کنیم و روزی می شود برای خانواده پس باید به کوه احترام گذاشت.

نگاهم به گوش های زمان می رسد گوش های شکسته او گواه می دهد در ورزش کشتی فعالیت دارد با گفتن اینکه این کار سخت لذت شیرینی دارد که تلخی حجم سنگین سختی ها و خطرات را خنثی می کند افکار مرا از ورزش کشتی به شیرینی این تلخی پرت می کند.

وی با اشاره به اینکه خیلی از معدن کارها انتخاب دیگری نداشتند و برای امرار معاش باید این سنگ سیاه را استخراج کنند، خاطرنشان کرد: شاید اگر انتخاب دیگری برای کار و فعالیت داشتیم این شغل پر خطر را انتخاب نمی کردیم.

مرد کار سخت  به مرگ خاموش که زغال که در اثر تنفس غبار و گردها نصیب کارگران می کند اشاره می کند و می گوید کارگرانی که از حادثه ها آتش سوزی، انفجار و خفگی  جان سالم  به در می برند باید با بیماری ریه دوئل کنند.

وی با تاکید براینکه معدن کار هر روز توسط مرگ تهدید می شود، اظهار می کند: هر روز معدن کاران با علم به اینکه شاید مرگ امروز در کمین باشد وارد تاریکی می شوند و هنگام خروج نور و روشنایی امید دوباره زیستن و حیات دوباره را در وجود ما بارور می کند.

همراه این کارگر سخت کوش به قسمت کار او می رویم پله های مارپیچ را طی می کنیم از اینکه این ارتفاع را بالا می روم ترس در وجودم رخنه می کند غیر ارادی میله های کنار پله ها را نگه می دارم تمام پله ها پر از سنگ های سیاه است بعد از اینکه به مقصد می رسم دستانم را سیاه می بینم و من خود را رو سیاه در مقابل این قلب های بزرگ می بینم.

در پایان راه جوان سی ساله را می بینم  با پنج سال  سابقه کار اثرات شیمیایی مواد معدنی در وجودش اثر گذاشته ولی وی همچنان راضی و شکر گزار است.

کارگر تنها واژه ماندگار روزگار که تمام جراید عالم از تلاش و صبر و شکیبایی او می نویسند خیلی از ما خبرنگاران و نویسنده ها برای نوشتن این گزارش های سخت نامزد دریافت جوایز برتر  می شویم آیا دست های پینه بسته، صورت های سیاه که فقط دو گوی زلال آن وسط  می درخشد و قلب هایی به وسعت دریا قابل تقدیر نیستند؟