تاثیر رفتار والدین بر فرزندان

گروه اجتماعی- مازندران- یکی از مهم ترین و موثرترین کارهایی که والدین می توانند در پرورش فرزندان خود انجام بدهند و موجب رشد،پیشرفت و تکامل آن ها شوند،هماهنگی پدر و مادر است… یکی از مهم ترین و موثرترین کارهایی که والدین می توانند در پرورش فرزندان خود انجام بدهند و موجب رشد،پیشرفت و تکامل آن […]

بهترین-روش-برای-تربیت-کودکان

گروه اجتماعی- مازندران- یکی از مهم ترین و موثرترین کارهایی که والدین می توانند در پرورش فرزندان خود انجام بدهند و موجب رشد،پیشرفت و تکامل آن ها شوند،هماهنگی پدر و مادر است

یکی از مهم ترین و موثرترین کارهایی که والدین می توانند در پرورش فرزندان خود انجام بدهند و موجب رشد،پیشرفت و تکامل آن ها شوند،هماهنگی پدر و مادر است.

پدران و مادرانی که به همدیگر احترام می گذارند،به خواسته های هم توجه می کنند و برای زندگی مشترکشان برنامه های مناسبی دارند،فرزندان شادتر،موفق تر و خوشبخت تری را می پرورانند.

داستان سارا و سعید به ما نشان می دهد که رفتار والدین چه اثراتی بر روی فرزندان دارد و چگونه رفتار آن ها را تحت تاثیر قرار می دهد.

سال ها کار در مراکز مشاوره و گپ و گفت با نوجوانان برای من اثبات کرد،شیوه ی برخورد و چگونگی رفتار والدین با همدیگر،اثرات شگرفی بر فرزندان ما و شکل گیری شخصیتشان دارد.

داستان سارا و سعید:

سارا:دخترم سحر سیزده سال دارد،برادرش ایلیا نه ساله است،آن ها فرزندان خوبی هستند و مانند همه ی خواهر و برادرها گاهی با هم جر و بحث می کنند ولی به تازگی دخترم سحر خیلی بی حوصله به نظر می رسد و در خود فرو می رود.

این موضوع را بیشتر به حساب تغییرات هورمونی و مسائل مربوط به نوجوانی می گذاشتم.ایلیا زیاد صحبت نمی کند،ولی متوجه شدم که نمراتش نسبت به گذشته،ضعیف تر شده است.

دیروز سحر عصبانی شده بود، همین طور که از پله ها بالا می دوید تا به اتاقش برود و قبل از بستن در فریاد زد:چرا ما نمی توانیم مثل همه یک خانواده ی طبیعی داشته باشیم؟

متعجب شدم،او باید فهمیده باشد که من و همسرم سعید،با هم کنار نمی آییم،من اخیرا سعید را نادیده می گیرم و فقط برای توهین به هم با یکدیگر حرف می زنیم،شما می توانید وجود تنش را دقیقا در منزل ما حدس بزنید و عمیقا آن را حس کنید.تعجبی ندارد که بچه ها این موضوع را فهمیدند و از آن ناراحت هستند.

من هم این موضوع را دوست ندارم و از آن ناراحت هستم ولی نمی دانم چه بکنم و برای همین با سعید آمده ام مشاوره تا بدانیم چه روشی در پیش بگیریم.

همسرم سعید همیشه تحریک پذیر است و ناراحتی هایش را سر من خالی می کند،او معتقد است من هیچ کاری را درست انجام نمی دهم و از وقتی به خانه می آید بر سر مسائل کوچک داد می کشد،مثلا سر این که چرا ایلیا دوچرخه اش را بیرون گذاشته است با او دعوا می کند و مرا به خاطر این که او را مسئولیت پذیر بار نیاورده ام،سرزنش می کند.

می گوید من نسبت به او وقت بیشتری برای رسیدگی به کارها دارم،من هم به او گفته ام:اگر از این شرایط راضی نیستی می توانی بروی.

طوری نگاهم کرد انگار می خواهد بگوید حرف خوبی است و راه حل همین است، احساس کردم می خواهد به من بفهماند،خودت برو،نگذار بیرونت کنم،از خانه نرفتم چون می ترسیدم از این وضع استقبال کند.

نمی خواهم بچه هایم در یک خانواده ی از هم پاشیده بزرگ شوند، من فقط از رفتار همسرم ناراحتم،حالا به بچه ها هم گیر می دهد و آن ها فهمیده اند ما با هم مشکل داریم،می توانید این را از نگاهشان بخوانید.

من سعی می کنم جلوی بچه ها با او دعوا نکنم و دهانم را بسته نگه دارم ولی احساس می کنم مثل یک بمب ساعتی آماده ی انفجار هستم.مهم تر از هر چیز این است که می خواهم خانواده ام را حفظ کنم.

سعید:وقتی سارا حرف می زند،مثلا می گوید:بگذارید از بابا بپرسیم،من دیگر سعید نیستم،بابا هستم . اما من پدر او نیستم.چه بلایی سر عزیزم و عشق من آمده است؟چگونه من اسیر این نقش شده ام؟

من خیلی خونسرد بودم،زن ها مرا جذاب می دانستند،من اهداف،آرزوها و رویاهای زیادی داشتم.اکنون تمام چیزی که دارم عبارتست از قسط خانه،یک مادرزن قضاوتگر و ناراحت کننده که هرگز مرا لایق دخترش ندانسته و همسری که به بچه ها بیش از من توجه می کند.

من تمام تلاشم را می کنم تا خانواده را بگردانم و چگونه از من قدردانی می شود؟هیچ ، همه ی چیزی که می شنوم این است که به فلان چیز احتیاج داریم یا چیزی شکسته و باید تعمیر شود، سارا فکر می کند چون کمی کار خانه را انجام می دهد،نیمه وقت هم بعضی اوقات در منزل تدریس خصوصی دارد و با بچه ها سر و کله می زند،همه ی کارها را او انجام می دهد،نمی داند من چقدر تحت فشارم، بعضی روز ها حتی رغبت ندارم به خانه برگردم.

من آدم وحشتناکی نیستم، بچه هایم را به اندازه ی او دوست دارم، فقط به خاطر آن ها این وضعیت نامطلوب را تحمل می کنم.نمی دانم چه اتفاقی برای زندگی ما افتاده است.وقتی با سارا ازدواج کردم عاشق او بودم،هنوز هم احساس عمیقی به او دارم و خیلی دوستش دارم ولی برخورد سارا واقعا فرق کرده است.

زندگی زناشویی ما هم دیگر تعریفی ندارد، یا خسته ایم یا از هم دلخوریم و نمی توانیم رابطه ی خوبی داشته باشیم، تفریحات ما هم خیلی کم است و سرگرمی های مشترک نداریم که با هم از آن تفریحات لذت ببریم، زندگی مان بیشتر تکراری شده و شرایط خوبی نداریم.

نظر کارشناس:

داستان زندگی سارا و سعید نشان می دهد که هماهنگی بین والدین می تواند زندگی فرزندان را تحت تاثیر قرار بدهد.

اگر والدین به همدیگر احترام بگذارند و به خواسته های هم توجه کنند،تفریحات،سرگرمی ها و بازی های مشترک داشته باشند و از لحاظ روحی و روانی شادتر باشند،فرزندان موفق تر،شاداب تر و با اعتماد به نفس بالاتری را پرورش می دهند.

امیدوارم والدین عزیز بدانند که رفتارهای امروزشان با همدیگر و با فرزندانشان چه اثراتی بر امروز و آینده ی فرزندانشان دارد و در این زمینه مهارت های فرزند پروری مثبت را بیاموزند و موجب بهتر زیستن،شادکامی و موفقیت خودشان و خانواده شان گردند.

تهیه و تنظیم:حجت سعیدی نژاد،کارشناس ارشد روان شناسی بالینی مرکز مشاوره آرامش فرماندهی انتظامی استان مازندران