سه شاخص مهم مدیریت انقلابی

مجتبی نامخواه-    ما جز با کار جهادی و کار انقلابی نخواهیم توانست این کشور را به سامان برسانیم. در همه‌ی بخش‌ها، کمربسته بودنِ مثل یک جهادگر لازم است‌؛ این اگر بود، کارها راه می‌افتد؛ این اگر بود، بن‌بست‌ها باز می‌شود، شکافته می‌شود؛ [یعنی] کار فراوان، پُرحجم و باکیفیّت و مجاهدانه و انقلابی.سابقه­‌ی طرح مفهوم مدیریت […]

مجتبی نامخواه-    ما جز با کار جهادی و کار انقلابی نخواهیم توانست این کشور را به سامان برسانیم. در همه‌ی بخش‌ها، کمربسته بودنِ مثل یک جهادگر لازم است‌؛ این اگر بود، کارها راه می‌افتد؛ این اگر بود، بن‌بست‌ها باز می‌شود، شکافته می‌شود؛ [یعنی] کار فراوان، پُرحجم و باکیفیّت و مجاهدانه و انقلابی.سابقه­‌ی طرح مفهوم مدیریت جهادی و یا انقلابی در ادبیات رهبر انقلاب، سابقه­‌ای حداکثر چهار ساله دارد. اگر چه زمینه‌های صورت­‌بندی و طرح این مفهوم را می­‌توان با نیاز انقلاب اسلامی و بسط ید تکنوکراتیسم مرتبط دانست۱ اما مصداق آن بازگشت می­‌کند به تجربه­‌ای که انقلاب اسلامی در صدر انقلاب اسلامی، در سیاستگذاری و مدیریت مسئله‌های اجتماعی داشته است. مدیریت جهادی/ انقلابی که این روزها بر آن تأکید می­‌شود، یک مفهوم فاقد مابه ازاء تاریخی نیست. تجربه­‌ی مدیریتی صدر انقلاب اسلامی در نهادهای بی­‌بدیلی که تحت عنوان نهادهای انقلاب اسلامی ایجاد شد، کمک شایانی به درک زوایای این مفهوم خواهد کرد. اگرچه امروزه بیشتر نهادهای انقلاب منحل و یا در نهادهای بروکراتیکِ موجود مضمحل و بعضا به ضد خود تبدیل شده­‌اند۲ اما تجربه‌ی پیدایش، عملکرد و کارآمدی آن­ها در صدر انقلاب تجربه­‌ای پردامنه و قابل توجه است. بی­‌شک اگر در این سال­‌ها فراتر از کلی‌گویی­‌ها در زمینه‌ی علوم انسانی، «تجربه­‌های متراکم انقلاب» به‌عنوان یک کار علمی نگریسته و تدوین شده بود۳، امروز برای تشریح این مفهوم چارچوب­‌های کارآمدتری وجود داشت. به هر روی اگر چه برای به دست دادن یک درک ژرف از مفهوم مدیریت انقلابی/ جهادی و خارج ساختن آن از دایره روزمرگی نیاز است دست­کم تجربه اجتماعی انقلاب اسلامی، به دقت ثبت و واکاوی شود؛ اما در تحلیل اجتماعی چالش­‌های «مدیریت انقلابی/ جهادی»، می­‌توان چند بستر و ویژگی کلی را به گفت‌وگو گذاشت.از یک نظر تاریخ پیشرفت جمهوری اسلامی را می‌‌توان در مصافِ عقلانیت انقلاب اسلامی با عقلانیت تکنوکرات صورت‌‌بندی کرد. مدیریت انقلابی/ جهادی، «دیگر» یِ تکنوکراتیسم است و مصاف این دو، در سه ساحت و میدان عمده در جریان بوده و هست: در ساحت فکری و در ساحت اجتماعیِ کلان (نهادی) و خُرد (انسانی).مصاف در میدان اول، در این­ سال­‌ها خود در سه سطح جاری بوده است: در سطح معرفتی۴، در سطح سیاستی۵ و در سطح برنامه­‌ای۶. مصاف تکنوکراتیسم و مدیریت انقلابی در میدان نهادی نیز مصافی چشمگیر است: گاه این مدیریت انقلابی بوده که توانسته خالق­ نهادهایی بدیع باشد؛ گاه تکنوکراتیسم توانسته خود را در درون نظام نوین پس از انقلاب اسلامی بازتولید کند. گاه نهادهای انقلابی منحل و مضمحل شده­‌اند و گاه نهادهای مؤثر تکنوکراتیسم در عرصه برنامه‌ریزی، مُهر پایان خورده­‌اند. علاوه بر سطح نهادی، سطح و سوی دیگر این نبرد فراتر از اندیشه­‌ها و نهادها، در میدان انسان­‌ها برقرار است. کوشش­‌های فراگیر تکنوکراتیسم برای یارگیری، بسیاری مدیران انقلابی را به دامن خود کشیده و کم نیستند مدیرانی که انقلابی شروع کردند، اما به تعبیر خودشان با واقعیت­‌ها مواجه شدند و تکنوکرات شدند.در تحلیل تکنوکراتیسم از منظر گفتمان انقلاب اسلامی، مهم­‌ترین مسئله پیرامون نسبت عدالت و پیشرفت شکل­ می­‌گیرد. پاسخ تکنوکراتیسم به این پرسش عبارت است از تفوق توسعه بر عدالت. تکنوکرات کسی است که تولید ثروت و توسعه را بر عدالت و توزیع ثروت اولویت دهد. از منظر یک تکنوکرات با انباشت و تکاثر ثروت است که توسعه ممکن می­‌شود و توزیع ثروت، از آن­جا که در این روند اختلال ایجاد می­‌کند، به توزیع فقر کمک کرده است. کم نبوده و نیستند مدیرانی که تفکری انقلابی کار خود را آغاز کردند و پس از مدتی به این باورِ محوری تکنوکراتیسم رسیدند. مردان انقلاب اسلامی یک­‌شبه تکنوکرات نشدند اما آرام و گام به گام، میل نظام­‌مند به «تکاثر» را از اولویت «توسعه» بر «عداالت» شروع کردند.کوشش­‌های نظری رهبر انقلاب برای نقد این اندیشه از نقد «تفوق توسعه بر عدالت» آغاز شد. آن­جا که به صراحت ایده­‌ی تقدم توسعه یا تولید ثروت بر عدالت را نقد می­‌کردند.۷ این تلاش­‌ها در ادامه به بازسازی مفهوم «الگوی ایرانی-اسلامی پیشرفت» رسید که بر اساس پیشرفت و عدالت توأمان و تفوق عدالت صورت یافته بود. اگر چه مفهوم پیشرفت نیز در تفسیرهایی بر اساس تمایلات تکنوکراتیک، مفهومی فوق و مقدم بر عدالت تبدیل و تصویر می­‌شد و استدلال­‌های سابق تکنوکرات­‌ها (توزیع فقر) بازسازی مجدد و بلکه تکرار می­‌گردید.

به هر حال مبتنی بر تجربه‌­ی نهادهای انقلاب اسلامی و بر اساس مصاف مدیریت انقلاب و تکنوکراتیسم، در مفهوم مدیریت انقلابی دست­کم واجد سه امر برجسته است:

۱- امر مردمی: در مدیریت انقلابی طراحی پاسخ به مسئله­‌های گوناگون بر اساس نیروی مردمی انجام می­‌شود. در این­جا امر مردمی در برابر خصوصی­‌سازی و آزادسازی کاپیتالیستی – لیبرالیستی، دولتی­‌سازی سوسیالیستی-کمونیستی و  همچنین ایده­‌های متحجرانه‌­ای قرار دارد که انحصار امر اجتماعی را به الیت­‌های نخبگانی خواستار هستند. شاید ایضاح نظری مراد از «امر مردمی»، به دلیل تراکم بی­‌توجهی­‌های تئوریک در این­‌باره، دشوار یا غیرممکن باشد اما تجربه‌ی متفاوت وقوع امر مردمی در صدر انقلاب و در چارچوب مدنیت انقلابی نهادهایی مانند جهادسازندگی و نهضت سوادآموزی می­‌تواند تا حدود زیادی روشنگر این مفهوم باشد. در توضیحی بیشتر می­‌توان امر مردمی را بر حسب استدلالی از رهبر انقلاب، یکی از توانایی­‌های محوری در حل مسئله در نظام جمهوری اسلامی دانست؛ «توانایی تأمین حضور مردمی در عرصه»: «هر جایى‌که مسئولین کشور توانایى‌هاى مردم را شناختند و به‌کار گرفتند، ما موفق شدیم. هر جایى‌که ناکامى هست، به‌خاطر این است که ما نتوانستیم حضور مردم را در آن عرصه تأمین کنیم. ما مسائل حل‌نشده کم نداریم. در همه‌ى مسائل گوناگون کشور، مسئولین باید بتوانند با مهارت، با دقت و ابتکار راه‌هایى را براى حضور مردم پیدا کنند… اینجاست که مسئولین باید زمینه‌ها را، مدل‌ها را، فرمول‌هاى عملى و قابل فهم عموم را، فرمول‌هاى اعتمادبخش را براى مشارکت مردم فراهم کنند.»۸ مدیر و مدیریت انقلابی/ جهادی شخص و فرایندی است که این توانایی را به شکلی تکاملی در خود پرورانده باشد.

۲- امر انقلابی: مدیریت انقلابی در عین پایبندی به نظم۹، در جستجوی مسیرهای فراسازمانی برای تحقق خواسته­‌هایش است. امام خمینی رحمة‌الله‌علیه در پیام تشکیل نهضت سوادآموزی از محدودیت­‌های بروکراتیک به‌عنوان «قرطاس بازی» و «تشریفات اداری» یاد می­‌کنند.۱۰ مدیریت انقلابی می­‌کوشد «امکان» کلی­ای که انقلاب اسلامی برای عبور از امر مدرن تدارک کرده را در عرصه‌ی مدیریت محقق ساخته و برای حل مسئله­‌های اجتماعی از «قفس آهنین بروکراسی مدرن» بیرون بیاید. خروج از این قفس به هر میزان که امکان یابد، میزان و سطح کمّی کنش‌گری مدیر انقلابی را به نحوی چشمگیر افزایش می­‌دهد.

۳- امر جهادی: جهاد یکی از پردامنه­‌ترین مفاهیم در الهیات اجتماعی اسلام است. حسب آموزه­‌های قرآنی، امر جهادی امری بی­‌جهت نبوده و به‌شکلی روشن به دو سوی «راه خدا» و «راه مستضعفین» جهت­‌گیری شده است: «ما لَکُم لا تُقاتِلونَ فی سَبیلِ‌اللَّهِ وَالمُستَضعَفینَ»۱۱. بنابراین جهاد فقط ناظر به افزایش کمّیِ حجم کارها نیست بلکه امر جهادی بر پایه‌­ی توأمان معنویت و عدالت استوار است و در سطح اجتماعی جهت­‌گیری­‌ای تام به‌سمت‌وسوی مستضعفین دارد. البته جهت­‌گیری به‌سمت مستضعفین با کمک به مستضعفین تفاوت دارد. سرمایه­‌سالارانه­‌ترین نظام­‌های سیاسی-اجتماعی نیز سطحی از حمایت و تأمین اجتماعی از «اقشار آسیب­‌پذیر» را در برنامه دارند. آن­چه مهم است جهت­‌گیری سیاست­‌ها، برنامه و اقدامات اجرایی به نفع مستضعفین است. با مروری بر کلیه نهادهای انقلاب اسلامی در وضعیت صدر پیدایش خود معنای جهت­گیری به‌سمت‌وسوی مستضعفین را بهتر در می­‌یابیم. همچنان که مرور تجربه‌ی جهادسازندگی، بنیاد مستضعفین، نهضت سوادآموزی و دیگر نهادهای مربوطه بدون لحاظ این جهت­‌گیری قابل تصور نیست.

بنابراین اگر چه مفهوم مدیریت انقلابی/ جهادی بیش از تأمل نظری و تدوین تجربی، به واژه‌ای پرکاربرد در ژورنالیسم تبدیل شده اما آن­چنان‌که مروجان تکنوکراتیسم می­‌گویند نه تنها یک «حرف بی­‌محتوا» نیست، بلکه تجربه­‌ای متراکم و کارآمد است که دست کم سه امر مردمی، انقلابی و جهادی را در درون خود تجلی داده و می­‌پروراند.