آبی که از سرگذشت
آبی که از سر گذشت ابرهای متورم از کینهها و کدورتها ناشی از صبر بیشمار زمین بهاری را خزان نمود تا سرنا و دهل نوروزخوانان توان مقابله با غرش آسمان مهآلود یک هزار و سیصد و نودوهشت شمسی در ایران را نداشته باشند.دیرزمانی بود که کاتبین، فضلا ، طبیعتدوستان و جغرافیدانان پستونشین چنگ بر صورت […]
آبی که از سر گذشت ابرهای متورم از کینهها و کدورتها ناشی از صبر بیشمار زمین بهاری را خزان نمود تا سرنا و دهل نوروزخوانان توان مقابله با غرش آسمان مهآلود یک هزار و سیصد و نودوهشت شمسی در ایران را نداشته باشند.دیرزمانی بود که کاتبین، فضلا ، طبیعتدوستان و جغرافیدانان پستونشین چنگ بر صورت می انداختند تا به آهن پرستان و منصب نشینان چه از طریق دین و مذهب و چه از طریق تجربیات ملل عوارض هجوم بشر به جایگاه رستن خود را بیاموزند اما چه باید گفت که همانند گوسالهپرستان عصر موسی(ع) خدای یکتا کلید معیشتی بود برای عبور از فرعون و دانشگری نیزمانع زراندوزی هتاکین و دکاکین می شد. واژه تکنولوژی مانند اسب چموشی بود که انسانهای جاهل امروزی در این تمدن مرده و به اصطلاح متعصبین همچنان پا برجا را غره نمود و در عین اینکه البسه فاخردر کوشکها را تجربه میکنند بهمانند زندهبهگور کردن دخترکان در عصر محمد (ص) جاهلیتی عمیق دارند نه بهمانند زنده به گورشدن یک نفر بلکه باهدف ناخواسته ، زنده به گور ماندن نسل خویش. هنگامی که مدعیان بیش از مجریان باشند و اهل نظر در بین عامه مخل معیشت و صاحبمنصبانی به مانند مترسک ، نهر روانی خود این جاریه جهل مبنا را در هم می کوبد چه رسد به سیل افسانهای. جماعت عقل ستیزی که در هر دیوانی به دنبال رشاء و ارتشاء بوده تا با قانون گریزی اندک زخمهای بر دل زمین زده تا معیشت خود را بر آبی که آنها را خواهد برد بنا کنند فریاد وامصیبتایی داده اند که فقط موضوع کاتبین و مطبوعه و رسانه است اما صد حیف که هر نجاتی جز جان آدمیزاد، راه بهجایی نمیبرد. رقص مدعیان بر حفظ منصب با تحقیر و توهین یکدیگر مانند ضجه مادری است که پدر نوزاد دخترش را در گور دفن کرده است . آری، عقل ستیزی و جهالت در عصر مدرن بسی عمیقتر از هزاره گذشته است. جایی که نجات انسانها در سیل عظیم توسط افراد بیادعا انجام میشود و نام اندکی از آنها مانند همیشه در اذهان میماند؛ معرکه گیران به دنبال قهرمان سازی برای ملت هستند. آبی که از سرگذشت درونمایه واقعی ایران را نشان داد تا یکبار برای ابد اقرار داشته باشیم که همه مقصریم . سیلی که ظاهر ما را شست و باطن زندگی اجتماعی ما را در مصب دریا و شهرها بهمانند سنگ و کلوخ جمع نمود.دو هفته از صحبت طبیعت با ما گذشته اما جنازه جهل ما هنوز بالای آب نیامده است تا طبیعت به انسان با شعور لبخندی مجدد بزند. در اصل سیل را فراموش کردهایم و به دنبال کاسبی جدید سیاسی و اقتصادی هستیم و این لجن زاری است که این سیل خود به نظاره ایستاده است و قصد عبور از این دیار را ندارد مگرعقل گرایی چاره کار شود. حال که اندک امیدی برای اتحاد احساسهای نیکو در تعطیلات نوروزی برای نجات از بحران مانده بود موج آرامی از هجوم به بازار همیشگی ارز در سه روز اخیر دیده شد. گویا آنان که از سیل در امان ماندهاند برای ابراز همدردی قصد به زیرآب بردن اقتصاد و معیشت را دارند .این ملت علیرغم احساس قوی نیازمند تفکری است تا با آن بتواند حداقل دو ماه آینده مملکت را ببیند در غیر اینصورت همان ملیجکان و مترسکان ارابه اقتصادی ما را به دره میبرند.سیل اقتصادی اگر تخریب آنی و جانی نداشته باشد تحقیر هویتی دارد. زیرا برای افرادی که کتاب خواندن و مطالعه به مانند یک شوخی بزرگ در فرهنگش ثبتشده است غم نان در طرفه العینی همه آرزوهای کودکان سرزمینش را به مستعمره ای خودخواسته تبدیل مینماید تا برای همان آبی که از سرگذشت باید باالتماس به قیمت خون خود بها پرداخت نماییم تا شاید دل خشکیده ما اندکی سیراب شود.باران بهاری بهترین فرصتی است برای رساندن آب به عقل خشکیده ما در هر موقعیت و پاسخ دهیم اگر سیلی آمد چه خواهد شد؟ و یا اصلا سیلی هم باید بیاید ؟ آری سدهای صبر روزگار سطح شعورما را میسنجند اما آستانه تحمل از حد بگذرد سد که شکست،سیل فقیروغنی را باهم میبرد.
مجید نیکجو
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0