جای پای زبالههای نوروزی بر روی ماسهها
با آمدن مسافران نوروزی، مازندران مملو از انسانهایی شده است که برای تسلای خاطر، این خطه سبزگون را انتخاب کردند، اما گاهی آنچه از این رهگذران به یادگار میماند،تنها ردپای به جا مانده بر روی ماسههای کنار دریا نیست، بلکه زبالههایی است که طبیعت قادر نیست تمام آن را در خود جای دهد. زندگی در […]
مکانهایی در شمال و جنوب، شرق و غرب که زیباییهای پنهان و آشکاری را در خود جای داده است. زیباییهایی که تنها گوشهای از عظمت پروردگار را برایمان تداعی میکند.
یکی از این نعمتهایی که خدا آن را به کشورمان هدیه داده است، طبیعت توصیفناپذیر مازندران است.
طبیعتی که آرام بخش و تسلای خاطر رهگذرانی است که بهدنبال این مأمن سبز به آنجا پناه میآورند.
استانی که جنگلهای انبوهی را در دلش جای داده است. جنگلهای انبوهی که مهد گیاهان و درختانی کهن و کم نظیر است. جنگلهایی که در میان آن، پرندگانی زیبا، نغمه سرایی میکنند و آوازشان ترانه دلانگیزی را به گوش مخاطبانش آشنا میکند.
در کنار این استان، دریا، رنگ آبی را مهمان چشمهای مهمانان از راه رسیده میکند. دریایی که صدای خروش امواجش ذهن را از سرو صدای شهر تهی میکند.
سقف شهرمان با آسمانی آبی تزیین شده است که ابرهای بهاری، رنگ دیگری به آن داده است و نزول بارانی که زمین تشنه را مملو از دانههای حیات بخشش میکند.
این زیباییها و مهماننوازی مردم خونگرم مازندران است که مسافران را از گوشه و کنار کشور به این استان میکشاند.
اما گاهی همین سبزی درختان و درخشش آسمان آبیش میشود دردی بر پیکر این جنگل و این آسمان، گاهی چهره آسمانش آنقدر خسته و تیره میشود که خبری از ابرهای بهاری نیست. رنگ دریایش کم کم سیاهی را برای ساحل به ارمغان میآورد. هجوم این مسافران به دنبال آرامش، گاهی خنجری میشود بر دل این طبیعت که روزی مسکن دردهایمان بود.
میآیند و میروند. اما آنچه که از این رهگذران به یادگار میماند، تنها ردپای به جا مانده بر روی ماسههای کنار دریا نیست، بلکه زبالههای انبوهی است که گاهی به غفلت در گوشه و کنار رها شده است.
در کنار جنگل، در جوار درختان کهن، در کنار آبی دریای خزر، ته مانده زبالههای به جا مانده از شادی عابران باقی میماند، زبالههایی که طبیعت تا این اندازه قادر به هضم آن نیست.
گاهی تابلوی خلق شده خداوند، آنقدر مسافران را در خود غرق میکند که فراموش میکنند که زبالههای به جامانده را در این طبیعت چشمنواز رها نکنند.
گاهی هم سطلهای زباله آنقدر از هجوم این زبالهها سر ریز میشود که ناگهان این فکر به ذهن میرسد که این همه زباله را کجا باید جای داد. مگر طبیعت چقدر توان دارد تا این همه زباله را در خود پنهان کند.
هر مسافری که از راه میرسد برای راحت سفر کردنش، ظرفهای یک بار مصرف و سفرههای پلاستیکی را با خود همراه میکند که به دامن این طبیعت باز نمیگردد.
مسافران برای آرامش سفر خود، این طور سفر میکنند. اما کاش کمی هم به فکر آرامش این طبیعت سرسبز بودند، همین فکر راحت سفر کردن است که میشود تولید روزانه 6 هزار تن زباله در استان.
به همراه داشتن چند بشقاب و قاشق و شستن آن آنقدر سخت است؟ استفاده کمتر از ظروف پلاستیکی یک بار مصرف آنقدر سفر را برایمان سخت میکند؟ استفاده کمتر از وسایلی که بازگشتش به طبیعت امکانپذیر نیست یا زمان بسیار زیادی میبرد، تنها یک قدردانی کوچک است از این طبیعتی که زیباییهایش را بیچشم داشتی در اختیار انسانها قرار داده است.
گاهی هم شکستن و آتش زدن شاخههای درختان میشود ارمغان مسافران.
تمام این غفلتها میشود همان قدردانی انسان امروزی از این آرامش نهفته در دل این طبیعت توصیفناپذیر.
چقدر این زبالههای تولید شده را جمع کنند؟ چقدر بسوزانند؟ چقدر دفن کنند؟ که علاوه بر اینکه آسیبش به این طبیعت میرسد، دودش در چشمان من و تو خواهد رفت.
کاش سوغات مسافران نوروزی نشود خاموشی پرندگان آوازخوان، نشود سوختن درختان، نشود آسمان تیره و تار.
کاش رد پایی که از سفر ما میماند تنها همان جای پای گامهای از روی شوق من و تو باشد بر روی ساحلی که فرش ماسهایش را زیر پای رهگذرانش گسترانیده. کاش بعد رفتن این رهگذران، جنگل همان طور سبز سبز باشد.
درختان همانگونه آرام باشند. پرندگان همان طور آواز شادی سر دهند. کاش رهگذران قدر مهماننوازی این جنگل و دریا را بیشتر بدانند.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0