آموزش آب؛ حلقه مفقوده پوشش خبری بحران
یادداشت: در سالهای اخیر، مصرف آب شرب در ایران سالانه حدود ۷٫۶ درصد رشد داشته و طبق گزارش وزارت نیرو، ۲۸۰ شهر در تنش آبی قرار گرفتهاند. با این حال، آنچه در رسانهها برجسته میشود نه «آموزش برای تغییر رفتار عمومی» بلکه «انباشت هشدارهای تکراری» است؛ هشدارهایی که بهجای حل مسئله، یک چرخه اضطراب و بیعملی را بازتولید میکنند.
رسانهها بحران آب را عمدتاً از طریق روایتهای خبری، اعتراضمحور و حادثهمحور بازنمایی میکنند؛ روایتهایی که در آنها تصویرهایی مانند خشکی زایندهرود، شکاف زمین در شرق اصفهان، فرونشست ۳۰ سانتیمتری ورامین یا بحران آب شرب خوزستان، در صدر پوششها قرار میگیرد. اما پرسش کلیدی اینجاست: آیا انبوه خبرها و تصاویر نگرانکننده توانسته است به ارتقای سواد آبی جامعه منجر شود؟
پاسخ پژوهشها منفی است.
مطالعه مشترک دانشگاه تهران و پژوهشگاه علوم انسانی در سال ۱۴۰۲ نشان داد که ۷۳ درصد محتواهای رسانهای مرتبط با آب، ماهیت هشداردهنده یا سلبی دارد اما تنها ۹ درصد آنها حاوی پیامهای آموزشی مشخصاند؛ از روشهای صرفهجویی تا تحلیل سیاستهای حکمرانی آب.
این شکاف آموزشی، پیامدهای جدی دارد. نخست، بحران آب در ذهن جامعه به یک «حادثه طبیعی» تقلیل مییابد؛ گویی خشکسالی، عامل اصلی و یگانه است. در حالی که طبق گزارش رسمی مرکز پژوهشهای مجلس، ۸۵ درصد مشکلات آب ایران ناشی از مدیریت، مصرف و حکمرانی ناکارآمد است، نه کمبود منابع طبیعی. اما در روایت رسانهای، این نسبت برعکس میشود: بحران، آسمانی جلوه میکند، نه زمینی.
دوم، افکار عمومی در مواجهه با بحران آب، دچار نوعی یأس استراتژیک میشود؛ احساس میکند کاری از دستش برنمیآید. وقتی مخاطب فقط هشدار میبیند و هیچ الگوی کنشگرانهای دریافت نمیکند، نتیجه ناگزیر بیعملی است. گزارش طرح ملی سواد آبی در سال ۱۴۰۱ نشان میدهد که ۶۰ درصد مردم هیچ آموزش رسمی یا غیررسمی درباره مصرف آب دریافت نکردهاند و اصلیترین منبع آگاهی آنها شبکههای اجتماعی است؛ رسانههایی که بیش از آنکه آموزش بدهند، شوک خبری تولید میکنند.
سوم، غیبت آموزش در رسانهها، باعث شده بحران آب مسئلهای ملی با پیامدهای طبقاتی دیده نشود. مصرف آب در دهکهای بالا ۴ برابر دهکهای پایین است، اما بازنمایی رسانهای از مصرفکننده خاطی، یک شهروند عادی در خانهاش است نه ساختوسازهای لوکس، صنایع آببَر یا الگوهای ناعادلانه تخصیص آب کشاورزی. پرسش اینجاست: چرا رسانهها درباره ساختار قدرت در حکمرانی آب کمتر حرف میزنند، اما درباره دوشگرفتن طولانی مردم زیاد؟ پاسخ روشن است: آموزش، ورود به مناطق حساس قدرت را ضروری میکند؛ اما هشدار دادن چنین هزینهای ندارد.
در مقابل این وضعیت، تجربه جهانی چیز دیگری میگوید. پروژه مدیریت تقاضای آب در اسپانیا نشان داد که ترکیب رسانه و آموزش و سیاستگذاری میتواند مصرف آب را تا ۲۰ درصد کاهش دهد. در استرالیا، کلید موفقیت مدیریت بحران آب، شکلگیری رسانههای آموزشیِ مشارکتمحور بود که مردم را از مصرفکننده منفعل به شریک بحران تبدیل کردند.
بنابراین مسئله امروز ما، نبود خبر یا تحلیل نیست؛ نبود سواد آبی است. رسانههای ما بحران را میبینند، اما چرخه تولیدکننده بحران را نمیبینند. هشدار میدهند، اما مهارت نمیدهند. روایت میکنند، اما مدل حکمرانی را نقد نمیکنند.
اگر رسانهها میخواهند در بحران آب نقشآفرین باشند، باید از «خبر» عبور کنند و وارد «آموزش و پرسشگری ساختاری» شوند: از آموزش درباره مصرف و قیمتگذاری گرفته تا نقد الگوهای توسعهای که دشتها را خالی و شهرها را متورم کرده است.
بحران آب، در کنار اینکه بحران خشکسالی است؛ بحران فقدان آموزش، فقدان شفافیت و فقدان مسئولیتپذیری است. رسانهها اگر نقش آموزشی خود را بازیابند، شاید هنوز فرصتی برای تغییر باقی مانده باشد.
یکی از پیامدهای کمتر دیدهشده بحران آب در ایران، شکلگیری نوعی مسئولیتگریزی ساختاری در جامعه است؛ وضعیتی که در آن شهروند، دولت، نهادهای محلی و حتی صنایع، سهم واقعی خود را در شکلگیری بحران نمیبینند یا نمیپذیرند. دادههای رسمی ایسپا در سالهای ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲ تصویر روشنی از این شکاف میدهد:62 درصد مردم فکر میکنند ذخایر آب کشور زیاد است و فقط مدیریت بد است.49 درصد معتقدند نقش مردم در بحران ناچیز است. 38 درصد بر این باورند که تغییر رفتار فردی، هیچ اثری در بحران ندارد. این اعداد تنها چند درصد نیستند؛ نقشه ذهنی جامعه درباره آب را نشان میدهند. جامعهای که بحران را «جایی آن بیرون» میبیند، نه «اینجا» در رفتارها، سیاستها و انتخابها.
یکی از دلایل شکل گیری این امر این است که رسانهها بحران را بازنمایی کردهاند، اما آموزش ندادهاند.
رسانهها سالهاست تصویری تکراری از بحران آب ارائه میکنند: رودخانههای خشکشده، تالابهای ترکخورده، فرونشستهای هولناک و اعتراضهای محلی. این تصاویر درستاند، اما ناقص؛ زیرا بدون توضیح علل، سازوکارها، کنشگران و پیامدهای سیاستی ارائه میشوند. نتیجه این است که مردم فقط نتیجه را میبینند، نه روند. فقط فاجعه را میبینند، نه فرایند.
بحرانی که از دل کمبود آموزش، کمبود شفافیت و کمبود دسترسی به اطلاعات قابلفهم برای عموم تولید میشود.
واقعیت این است که بحران آب در ایران، بیش از آنکه بحران کمبود منابع باشد، بحران کمبود آگاهی، کمبود مسئولیتپذیری و کمبود سواد انتقادی است. ما با جامعهای مواجهیم که بخش قابل توجهی از آن تصور میکند:مشکل از جای دیگری است،راهحل در دستان دیگری است و نقش خود او چندان تعیینکننده نیست.
تا زمانی که رسانهها از رویکرد هشدارمحور عبور نکنند و به سمت آموزش، توضیح، تفسیر و توانمندسازی شهروند حرکت نکنند، این چرخه ادامه خواهد داشت.
بحران آب، بدون آموزش، بحران مسئولیتگریزی میسازد و جامعهای که از مسئولیت فرار میکند، نه توان راهحل دارد و نه توان تغییر.
بحران آب در ایران هشداردهنده است، اما بدون آموزش، مسئولیت اجتماعی و فردی کاهش مییابد، نابرابری تشدید میشود و بحران اجتماعی ادامه مییابد. رسانهها میتوانند این روند را تغییر دهند؛ اما برای این کار باید از گزارش صرفا خبری و هشداردهنده عبور کرده و به توانمندسازی، آموزش و تحلیل ساختاری بحران آب بپردازند.
الناز پاک نیا روزنامه نگار و دانشجوی دکتری علوم ارتباطات دانشگاه سوره

ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0