گزارش حرف از روزهای کرونایی کادر درمانی بیمارستان چالوس؛ با معرفت‌ها

لاله انگورج تقوی |  کرونا که آمد، همه چیز رنگ دیگر به خود گرفت، حتی خبرنگاری… این روزها همه چیز تحت تاثیر کروناویروس است. عده‌ای در خانه مانده‌ایم، عده‌ای با تجهیزات سرکار می‌رویم، بعضی‌ها بیخیال به زندگی روزمره ادامه می‌دهند و برخی تبدیل به آدمهای وسواسی شدند. خبرنگاری هم برای خودش روزگار بی سابقه‌ای را […]

لاله انگورج تقوی |  کرونا که آمد، همه چیز رنگ دیگر به خود گرفت، حتی خبرنگاری…

این روزها همه چیز تحت تاثیر کروناویروس است. عده‌ای در خانه مانده‌ایم، عده‌ای با تجهیزات سرکار می‌رویم، بعضی‌ها بیخیال به زندگی روزمره ادامه می‌دهند و برخی تبدیل به آدمهای وسواسی شدند.

خبرنگاری هم برای خودش روزگار بی سابقه‌ای را می‌گذراند.چند روزی بود که میخواستم از حال و روز کادر درمان در این روزهای کرونایی گزارشی تهیه کنم، اما دسترسی به کادر درمان، در این شرایط بحرانی بیمارستانها کار راحتی نبود.هم ورود به مکانی که بیشترین امکان ابتلا وجود دارد برای خودم و هم شرایط کاری سخت پرستاران و دیگر کادر درمان به دلیل استفاده از لباس‌های مخصوص و خستگی ناشی از کار زیاد، امکان تهیه گزارش را سخت می‌کرد.نوشتن از مشکلات پرستاران برای من که خواهرم سالهاست در این شغل در حال خدمت است کار سختی نیست، از بیشتر مشکلاتشان خبر دارم اما مشکلات کرونایی تازگی دارد و باید پای درد دل آنها نشست.آنچه در ادامه می‌خوانید حاصل ارتباط مجازی من با کادر درمان بیمارستان چالوس است؛

مراجعان در روزهای کرونایی

یکی از پرستاران اورژانس در این رابطه گفت: وقتی مراجعین وارد اورژانس می‌شوند یک پا عقب می کشند، انگار تازه متوجه می‌شوند موضوع جدی است.وی ادامه داد: وقتی برگه تریاژ را بررسی میکنیم و افراد تب‌دار را جدا می‌کنیم چند جور واکنش داریم، اول که از جدا شدن واهمه دارند و حاضر نمی شوند، اما بعد که جدا شدند، حال و روز همراهان هم قابل تامل است. همراهان بیمار را میفرستند و خودشان دنبال ماسک می‌روند، عده‌ای در افق محو می‌شوند!!! تعدادی کمی معرفت دارند تا روی تخت بیمارشان را همراهی می‌کنند و بعد از بستری می روند!این پرستار اورژانس همچنین گفت: کاش همین‌جا تمام می‌شد، عده ای از همراهان دیگر برای ترخیص نمی‌آیند! باید چندبار تماس گرفت و خواهش کرد….

یکی دیگر از پرستاران در رابطه با برخورد همراهان مراجعین با ناراحتی گفت: بعضی‌ها همیشه طلبکارند، حتی در این شرایط! می‌گویند حقوق می‌گیرید برای همین، وظیفه‌تان را انجام می‌دهید ، ما پولش را پرداخت می‌کنیم.وی ادامه داد: یکسری دیگر اما فرد تب‌دار را از منزل با آژانس به بیمارستان می‌فرستند و بعد تلفنی جویای احوال می‌شوند!پرستار دیگری گفت: اما یک مادر که فرزندی ۴۰ ساله مبتلا به سندروم داون داشت، نه تنها رهایش نکرد که میگفت: بچم رو به این سن رسوندم حالا بذارمش برم؟؟یکی دیگر از پرستاران هم از پسری گفت که نگذاشت مادرش در بیمارستان بماند و خواست در خانه قرنطینه‌اش کند تا خودش پرستاری مادر پیر را کند. و در مقابل دو دختری که این بیمارستان را مناسب حال پدر ندانستند و اصرار می‌کردند به بیمارستان مجهزتری انتقالش دهند.

سختی شرایط کاری

از دیگر مشکلاتی که این روزها کادر درمان با آن درگیرند، مشکل کمبود لباس و تجهیزات مراقبتی مخصوص در بیمارستانهاست.در این رابطه نیز تعدادی از پرستاران و کادر درمان گفتند: ماسک مخصوص که نداریم، ماسک‌های معمولی هم اگر موجود باشد باید حداکثر هر نیمساعت عوض شود، اما به دلیل کمبود جیره‌بندی شده و نمی‌توانیم در کل زمان شیفت استفاده کنیم. آنها بیان داشتند: گان مخصوص نداریم، لباسهایی که زحمت کشیدند و خیّران برایمان تهیه کردند اصلا برای کار مناسب نیست، عرق می‌کنیم و کار کردن در آن با توجه به حجم بالای کاری عذابی عظیم شده است.این پرستاران همچنین از عدم وجود دستکش مناسب گلایه داشتند و گفتند: دستکش‌هایی که به این منظور تهیه شده یا به دلیل کمبود جنس مخصوص، در اختیارمان قرار می‌گیرد متاسفانه نفوذپذیر است و قادر به پیشگیری نیست.آنها اظهار داشتند: لباس یکبار مصرف درمان با پانچ ماهیگیری فرق های زیادی دارد که اصلا در این زمینه اقدامی یا نشده یا اگر هم باشد محدود و برای زمان کوتاهی جوابگوست.تعداد دیگری از کارکنان بخش‌های بیمارستان از کمبود نیرو و بالا بودن حجم کار شکایت داشتند و گفتند: چندین برابر کار شیفت‌های سابق با این لباس‌ها مجبوریم کار کنیم، در صورتی که حتی نمیتوانیم آب و غذا بخوریم یا لحظه ای استراحت کنیم.

چند نفر از دیگر پرستاران از پخش کلیپ‌های شادی و رقص پرستاران و ساخت جک و مسخره کردنشان در فضای مجازی گله کردند و گفتند: عده‌ای از همکاران ما برای نشان دادن انرژی و سرپا بودنشان برای کمک به بیماران، سعی در انتقال روحیه نشاط به مردم داشتند اما شاید تعداد زیادی از آن کلیپ‌ها از طرف پرستاران نبود، همراهان نیز از آن لباس‌ها استفاده می‌کنند و احتمال اینکه این فضا به سمتی رفته باشد که قصد تخریب جایگاه کادر درمان را داشتند نیز بود.

آنها خاطرنشان کردند: ما این روزها از هیچ تلاشی برای رهایی بیماران از این بیماری فروگذار نمی‌کنیم و تا جایی که امکانات و دارو داشته باشیم تمام سعیمان برای درمان به کار گرفته می‌شود.

پرستاران و زندگی بعد از کرونا

نمی‌دانم جنس کارشان اینطور است یا ذاتشان از اول این‌گونه بود که به سمت پرستاری کشیده شدند! تا از آنها میخواهی حرف بزنند، فقط از بیمار و بیمارستان می‌گویند.سخت است در مورد خودشان و زندگی شخصی‌شان حرفی بزنند.گویی فقط برای شنیدن گرفتاری و مشکلات دیگران آفریده شدند.وقتی مصاحبه مجازی به اینجا رسید، حتی از پشت دنیای مجازی، حتی در تمام کلمات، بغضی نهفته را می‌شد حس کرد، بغضی که از سر دلتنگی بود و نگرانی.

یکی دلتنگ فرزندانش بود و دیگری پدر و مادرش، آن یکی هم با بغض دلخور از برخورد سرد اطرافیان…

یکی از آنها گفت: بچه دو ونیم ساله‌ام را از ۵ اسفند به خاطر شیوع کرونا و بسته شدن مهد کودک و لغو مرخصی‌های ما، فرستادم کلاردشت پیش مادر و پدرم، خودم هم که منع رفت و آمد دارم، بخاطر همین ساعتهایی که شیفت هستم با فرزندم تماس تصویری میگیرم که فکر کند همیشه سرکارم و به این علت نمیتوانم به او سر بزنم.

خانم دکتری هم گفت: دلم برای پدر بزرگ و مادربزرگم تنگ شده، بخاطر احتمال انتقال، نمیتوانم به دیدنشان بروم.

وی از کمبود پزشک هم گلایه کرد و گفت: بعضی از همکاران پزشک که قراردادی بودند دیگر نیامدند و همین کار ما را بیشتر کرده است.پرستار جوان دیگری گفت: از وقتی کرونا آمد دیگر نتوانستم نامزدم را ببینم و یا به خانه‌شان بروم.

یکی از نگهبانان هم بیان داشت: لعنت به کرونا، دلم برای پدر و مادرم تنگ شده، کرونا باعث شده نتوانم به خا‌نه‌اشان بروم تا ببینمشان.اما در این بین یک نفر خوشحال از کم شدن ترافیک داخل شهری بود. وی که از نوشهر هر روز به چالوس می‌آمد گفت: شیوع کرونا هر چه بدی داشت این خوبی را داشت که ترافیک داخل شهر خیلی کم شد و چند دقیقه ای سرکارم میرسم.

ولی دیگری اظهار داشت: وقتی مشکلات مردم را می بینم دچار افسردگی شدم و از آن بدتر که در خانه نمی‌توان از مشکلاتمان حرف بزنیم. ما حتی سفره‌مان را از خانواده جدا کردیم و با آنها سر یک سفره غذا نمیخوریم!

اما عده‌ای دیگر با همسرانشان دچار مشکل شدند، یکی از این پرستاران بیان داشت: همسرم به خاطر تعطیلی مدارس و مهد می‌گوید بچه‌ها بی صاحب شدند و توام که نیستی، وقتی هم می‌آیی نزدیکشان نمی‌شوی، یا ما را انتخاب کن، یا کارت را….

یکی دیگر قرار عروسی داشت و گفت: بنا بود این روزها فکر تهیه جهیزیه باشم اما آنقدر کشیک داریم که فرصت هیچ کاری نیست.او با خنده گفت: امسال نوعروس بودم و باید برایم عیدی می‌آوردند، کرونا آمد نه از عید خبری‌ست نه عیدی، تا سال دیگر هم کهنه می‌شویم!

یکی دیگر از پرستاران گفت: حجم کاری بالا، دلتنگی خانواده، حسرت در آغوش کشیدن فرزندان و افسردگی ها باعث شده اختلالات هورمونی هم پیدا کنیم و اعصاب و روانمان بهم ریخته است.

یکی دیگر اما اظهار داشت: به دو فرزندم گفتم خانه نمانید و پیش مادر بزرگ و پدربزرگ بروید، اما آنها گفتند تا آخرش هستیم، اگر قرار است تو مبتلا شوی ما هم با تو مبتلا می‌شویم…..

صحبت هایشان تمامی ندارد، اما دردشان مشترک است….

این روزها همه کادر درمان وضعیت مشابهی دارند. شاید اندازه و مدلشان اندکی تفاوت داشته باشد اما جنسش یکی‌ست.

راستی یادم نرود که بگویم اینها همان‌هایی هستند که ۶ ماه اضافه‌کاری، کارانه، حق رفاهی و لباس و…. را دریافت نکردند، بعضی از شرکتی‌ها حتی حقوق معوق دارند.این پرستاران که امروز قهرمان کشورند، همانهایی هستند که تا قبل از این گله‌مند از نابرابریها و بی‌عدالتی ها در پرداخت حق و حقوق خود بودند اما امروز ذره‌ای از وظایف خود نه تنها اهمال نکردند که بیش از توان مشغول خدمت‌رسانی به مردمند و آرزو می‌کنند سایه شوم این ویروس از سر مردم دنیا کم بشود.