فرهنگ مازندران ، مهياي دويدن است !

كوتاه سخن كه رسم است قلم نقد، در نبودِ مسئول روي كاغذ بلغزد ؛ چه بسا در بودِ مسئول، به نبودِ صاحب قلم بيانجامد ! قلم روي كاغذ لغزيد در بودِ مسئول و … بودِ منتقد، نبود شد ! در بودِ مسئول گفتيم و اينك در نبودش هم مي گوييم ؛ «عرصه مديريت فرهنگ ، […]

كوتاه سخن كه رسم است قلم نقد، در نبودِ مسئول روي كاغذ بلغزد ؛ چه بسا در بودِ مسئول، به نبودِ صاحب قلم بيانجامد !

قلم روي كاغذ لغزيد در بودِ مسئول و … بودِ منتقد، نبود شد !

در بودِ مسئول گفتيم و اينك در نبودش هم مي گوييم ؛ «عرصه مديريت فرهنگ ، عرصه مديريت نامحسوس است.»

و حال، رسم ديگر آن نيست كه بود ؛ چه نيكو طلب مي شود امروز، لغزش قلم ها به نقد … و جراحي سينه ي فرهنگ !

بي حاشيه عرض به محضر برسد آنچه محتاج جراحي است، «مصلحت» است از نوع «فردي» كه عرصه را تنگ كرده بر «قاعده» با بهره ي «جمعي» ؛ بدين معني كه نگاه «عافيت طلبانه» و «مصلحت آميز» به مسائل فرهنگي، دور شدن از «قاعده مندي» و «اصل محوري» را منجر شده و هر كه در اين جريان محافظه كار همراه نشد، بودش نبود شد !

بي پيرايه سخن اينكه پويايي فرهنگي ، نشاط اخلاقي و چالاكي سازماني، سال ها زير سايه ي اين محافظه كاري قرار گرفته و روزمرگي بر مركز فرهنگي استان حاكم شده است و مجموعه ي «فرهنگ شناسان» و «هنر شناسان» كاربلد اين مركز در استحاله اي غم بار، بدل به «كارمند» شده اند ؛ حال آنكه ظرفيت اين مجموعه، وراي تصويري است كه از آن نشر يافته است.

«احياي ماهيت كارشناسي» از راه بالفعل شدن بالقوگيِ فرهنگ شناسان و هنر شناسان مجموعه، نخستين گام براي موفقيت اين جراحي و همانا، نيمي از مسير است.

نيم ديگر مسير اما مديريت است، مديريتي كه يا از نرمش زياد در برابر عوامل بيروني خم شده و يا از خشكي بي معيار در فضاي دروني، شكسته است ؛ «انعطاف و اقتدار هدفمند در مديريت» گام دوم است و چنان اهميت دارد كه گام نخست.

و اين دو گام ، به همان «مديريت نامحسوس» مي انجامد ؛ «مديريت» بر مبناي انعطاف و اقتدار هدفمند و «نامحسوس» كه شعبده ي كارشناسان كاربلد است و جنبيدن هردوي اين گام ها ، همانا راه رفتن است و حركت است و دويدن است.

كوتاه سخن كه تئاتر مازندران، سينماي مازندران، موسيقي مازندران، هنرهاي تجسمي مازندران، شعر و ادب مازندران، … همه ي پيكره ي فرهنگ مازندران با وزني بي مثال و قدي افراشته، مهياي دويدن است !