فاجعه پس از آزادی!

من یک مددجو هستم. از زندان آزاد شده ام و می خواهم زندگی سالمی داشته باشم. می خواهم برای بهتر بودن بجنگم. تاوان اشتباهاتم را داده ام اما هنوز انگ زندانی را به دوش می کشم. می خواستم بگویم خدا مرا بخشیده. تو هم ببخش. به گزارش حرف، «کجا توهین شده ای؟ مداوم. مستمر. توهین […]

1

من یک مددجو هستم. از زندان آزاد شده ام و می خواهم زندگی سالمی داشته باشم. می خواهم برای بهتر بودن بجنگم. تاوان اشتباهاتم را داده ام اما هنوز انگ زندانی را به دوش می کشم. می خواستم بگویم خدا مرا بخشیده. تو هم ببخش.

به گزارش حرف، «کجا توهین شده ای؟ مداوم. مستمر. توهین سخته اما توهین پدر و مادر عمیق تره. باعث زخم می شود. زخم روانی. حس خرد شدن، شماتت، سرزنش. اینکه هی بهت بگویند تو مثل فلانی نمی شوی. تو را نادیده می گیرند و باهات مشورت نمی کنند». به اینجای بحث که می رسد یکی از مددجویان با صدایی رسا در ادامه صحبت های روانشناس گروه می گوید: « انگار که روی زخم نمک می ریزند». همه به تایید سر تکان می دهند. روانشناس اما ادامه می دهد: «آره عزت نفست پایین می آید. در نتیجه نمی تونی مشکلت رو حل کنی و این طوری بزرگترین آسیب های زندگی در انتظارتوست اما تو باید از خودت مراقبت کنی».

امروز مددجویان جلسه دارند. آمده اند به کمک روانشناس زخم هایشان را درمان کنند. در جمعی که همه همدرد خودشان هستند از مشکلاتشان بگویند و راه حل پیدا کنند. مددجویان چه کسانی هستند؟ افرادی که به هر دلیلی مدتی در زندان بوده، حالا با پایان جرمشان به زندگی بیرون از میله های زندان، بیرون از بندها برگشته اند. آنها یا به صورت خودمعرف یا از طرف سازمان زندان ها یا … پس از آزادی سر از انجمن داوطلبان خدمات اجتماعی به مددجویان آزاد شده از زندان (مددیاران) درآورده اند تا زخم های قدیمی شان را ترمیم کنند و با روح و جسمی سالم به اجتماع برگردند.

اگر وارد تونل زمان شوید و به گذشته های دور زندگی هر کدام از این مددجویان برگردید، متوجه می شوید که بیشتر مشکلات زندگی شان ریشه در کودکی آنها دارد. زندگی های پرتنش و خانواده هایی که روابط گرم و صمیمی در آنها معنا ندارد. کمی بیشتر که بگردید لابه لای خاطرات زندگی این افراد به اعتیاد، فقر، طلاق و … نیز خواهید رسید. در مقطعی از زمان آنها در زندگی مرده اند و خاکسترشان به دنبال رسیدن به رویاهایی است که در کودکی جا مانده، به هر در و دیواری می زند. اما آنها به جای اینکه سر از قله های موفقیت درآوردند، خود را میان انواع و اقسام جرایم و حصار زندان می بینند.

حالا آنها با ترکش هایی که زندگی در روح و روانشان جا گذاشته از زندان بیرون آمده اند تا شکل دیگری از بودن و ادامه دادن را تجربه کنند. جلسات روانشناسی، مددکاری و گروه درمانی در انجمن داوطلبان خدمات اجتماعی برای خیلی از آنها سکوی پرتابی است به سمت شروع دوباره اما به این راحتی ها هم نیست. آنها به دنبال اصلاح اشتباهاتشان هستند، از قضا تاوان اشتباهاتشان را هم داده اند اما عنوان زندان و زندانی بودن مثل بخش توضیحات شناسنامه، همیشه برایشان دردسرآفرین است. چون جامعه آنها را نمی پذیرد. چون جامعه و حتی خانواده شان هم به آنها اعتماد ندارند. انگ زندانی را همیشه باید یدک بکشد.

طرد شدن یک کلمه است اما برای مددجویانی که خیلی هایشان سالها در حبس و طرد شدگی از زندگی بوده اند، طرد شدن پس از زندان مثال همان نمک روی زخمی است که یکی از مددجویان به زبان می آورد. آنها دیگر تاب این حقارت را ندارند.

«انگار زندانی از زندان کوچکتر وارد زندان بزرگتری به نام جامعه می شود». این را یکی از مددکاران می گوید.

* فاجعه پس از آزادی

بیشتر مددجویانی که دور این میز حلقه زده اند مرد هستند و یک نفرشان خانم. حدود سن شان از 24 سال شروع می شود. بزرگترین آنها حدود 60 سال سن دارد. داوود نعمتی، کارشناس مددکاری و آسیب های اجتماعی و عضو هیات مدیره انجمن داوطلبان خدمات اجتماعی می گوید: مراقبت های بعد از خروج زندانیان از آزاد کردن آنها مهمتر است. به همین دلیل ما اینجا جمع شده ایم تا مشکلات جامعه هدفمان که زندانیان آزاد شده از زندان هستند را برطرف کنیم. ما به آنها با عنوان مددجو یاد می کنیم. در واقع مددجویان مثل هر شهروند دیگری حق زندگی دارند. به شرط آنکه این حق به مطالبه عمومی تبدیل شود.

مددجویان با دقت به صحبت های نعمتی گوش می دهند اما انگار برای مطالبه گری حقشان از جامعه، از خانواده و حتی مسئولان خسته اند. گرد سفید سال ها حبس و حقارت روی موهایشان نشسته و جوانی شان را پیری زودرس قبضه کرده است.

نعمتی در بخش دیگری از گفتگوهایش ادامه می دهد: آمار بازگشت به زندان 46 درصد و این فاجعه است. به همین دلیل ما کمپین حمایت از زندانیان آزاد شده را راه انداخته ایم تا از طریق هنرمندان فرهنگ پذیرش مددجویان پس از آزادی از زندان را در میان مردم جا بیندازیم.

به گفته نعمتی آنها در تلاش هستند تا فرهنگ پذیرش زندانیانی که از زندان آزاد شده اند را در میان اجتماع و مردم جا بیندازند. چرا که معتقدند فقدان پذیرش زندانیان آزاد شده از سوی مردم و جامعه، در نهایت به ضرر همه تمام می شود. چرا که آنها به خاطر شرایط مالی بد، فشارهای اقتصادی و خانوادگی و فشارهایی که از سوی جامعه متحمل می شوند، به خاطر انگ زنی به آنها در نهایت به سوی جرم برمی گردند.

یکی از مددجویان به نام مهدی که سال ها اعتیاد داشته و به جرم ناتوانی در پرداخت مهریه به زندان افتاده می گوید: من در زندان اعتیادم را ترک کردم. الان چند سال است که پاکم و مدتی است از زندان آزاد شده ام اما خانه ندارم. کسی به من کار نمی دهد و حتی شکم دخترم را نمی توانم سیر کنم.

مهدی با اشاره به جمع ادامه می دهد: مردم قضاوت نکنید. درست است که من به زندان افتاده ام اما هر جا که برای کار می روم از من سابقه می خواهند. می گویم به خاطر مهریه به زندان افتاده ام اما باور ندارند. به نظر من فرقی نمی کند چه آن کسی که برای مهریه به زندان افتاده و چه کسی که به هر جرم دیگری وارد زندان شده حتی جرایم سنگین، تاوانش را داده و حالا می خواهد درست کار کند و به زندگی اش ادامه بدهد. آیا مردم و جامعه تا پایان عمر نباید ما را پذیرش کنند؟ خوب معلوم است که با فشار آنها مجبور به ارتکاب جرم می شویم یا دوباره به اعتیاد روی می آوریم و در نهایت بار دیگر سر از زندان درمی آوریم. مهدی به دنبال ساختن یک زندگی شاد است. او می خواهد مردم و جامعه به او و امثال او اعتماد کنند. در ادامه حرف هایش در حالی که بغض سنگینی راه گلویش را بسته می گوید: دوست دارم به مردم بگویم، خدا مرا بخشیده. تو هم ببخش.

* چه کسی ضامن من می شود؟

خیلی از مددجویان آزاد شده از زندان به وام نیاز دارند. به نظر خودشان وام می تواند زندگی آنها را متحول کند و برای شروع از نو سر و سامان بگیرند. حسین یکی از مددجویان می گوید: دو سال است که در نوبت گرفتن وام از بانک هستم. انجمن داوطلبان خدمات اجتماعی و سازمان زندان ها اعتبار برای پرداخت وام ندارند و دستم خالی است. از طرفی بانک هم ضامن می خواهد. در این دوره و زمانه که برای افراد عادی کسی ضامن نمی شود، چه کسی می خواهد ضامن من شود؟ من که به خاطر یک اشتباه به زندان افتاده ام حالا باید بدون ضامن چه کنم؟

به گفته نعمتی ، این مرکز بیش از اینکه دنبال این باشد که ماهی به دست مددجویان بدهد ماهیگیری یادشان می دهد. «هدف ما توانمندسازی مددجویان است. مثلا موردی داشتیم که آرایشگری را زیر نظر انجمن یاد گرفت و بعد کمکش کردیم محلی برای اشتغال در این حرفه اجاره کند. حالا خدا را شکر مشتری دارد و همه از کارش راضی هستند. کسی هم درباره سوء سابقه اش او را بازخواست نمی کند».