دوراهی جنگلداری کلاسیک یا نوین

حنیف رضا گلزار : نبود شناخت و تعریف به روز شده از جنگل و برتری شصت سال  نگاه “اقتصاد بنیان” به زیستگاه های جنگلی به ویژه در حوزه جنگل های هیرکانی – کاسپیانی، موجب شده تا افزون بر بهره برداری، امر مهم صیانت و حفاظت هم در زیر مجموعه دانش و ساختار اداری جنگلداری تعریف […]

حنیف رضا گلزار : نبود شناخت و تعریف به روز شده از جنگل و برتری شصت سال  نگاه “اقتصاد بنیان” به زیستگاه های جنگلی به ویژه در حوزه جنگل های هیرکانی – کاسپیانی، موجب شده تا افزون بر بهره برداری، امر مهم صیانت و حفاظت هم در زیر مجموعه دانش و ساختار اداری جنگلداری تعریف و بر این بنیاد هرگونه اظهار نظر و بیان دیدگاه در خصوص نقد شیوه های صیانتی و حفاظتی نیز هم سطح با نقد شیوه های بهره برداری با واکنش های بعضا نامتعارف و غیر آکادمیک از سوی نگرشی خاص مواجه شود.

 این درحالی است که اصولا نگاه بهره بردارانه نمی تواند درک درستی از صیانت و حفاظت داشته باشد؛ چرا که این دو مقوله کاملا متفاوت و حتی متضاد با یکدیگر هستند. پیامد این حجم گسترده از اختیارات اعطا شده به نگرشی خاص در دو حوزه “تولید – بهره برداری” و “صیانت – نگاهداری” هم پیشاپیش مشخص است. جنگلداری کلاسیک، امروز خود را به واسطه حدود اختیارات گسترده و غیر معمول اعطایی، متولی بلافصل همه امور مرتبط با جنگل می پندارد و در این امر اصرار هم می ورزد، اما متاسفانه به موازات یا هم سطح این اختیاراتِ هرچند نامتناسب با شاخص ها و پتانسیل ها، “پاسخگویی” لازم و متناسب ندارد و هیچ گونه نگاه انتقادی و مخالفتی را بر نمی تابد.

این در حالی است که این روزها و با گذشت تنها 3 سال از آغاز قانون تنفس، بیشترین هجمه ها از سوی برخی از طرفداران نگاه کلاسیک جنگل برای ناکارآمد جلوه دادن قانون توقف بهره برداری چوبی از جنگل های شمال ابراز می شود، بی آنکه  بنا به”روایتی پرطرفدار” و مقرون به صحت اما شفاف نشده، بیش از شصت سال استیلای قاعده “بِبُر و بِبَر” را پاسخی گفته باشند. پیش از ادامه این یادداشت، یادآوری این نکته ضروری و بایسته است که هدف از این نوشتار برخلاف آنچه که ممکن است عده ای با سطحی نگریِ “هدفمند و عمدیِ” به تجربه ثابت شده از آن دریابند، کم اهمیت جلوه دادن جنگلداری کلاسیک و زیر سوال بردن اساتید بزرگ و شناخته شده آن که سالیان طولانی در راه اعتلای “دانش تئوری جنگل” تلاش کردند نیست.به بیان دیگر صرفا نگرش و طیف فکری خاصی که منادی “مدیریت چوب محور” از جنگل های شمال است مخاطب مستقیم این نوشتار می باشد.

 رمزگشایی از سکوتی طولانی!

از جمله موضوعاتی که ضرورت پاسخگویی شفاف متولیان کلاسیک جنگل را می طلبد، سکوت معنا دار طی شش دهه گذشته در برابر هجمه ها و “تخریب های دولتیِ” وارد شده به جنگل های کشور است. سکوتی که تنها وقتی حجم سنگین و تاریک آن را در کفه مقابل قیل و قال دفاع از تداوم بهره برداری چوبی و کوفتن بر طبل ناکارآمدی قانون توقف بهره برداری چوب از جنگل می گذاریم، مفهوم و تحلیلش آشکارتر می شود.دلیل این سکوت چیست؟ چرا متخصصینی که اجرای قانون تنفس را مصداق رها شدن، آسیب و تخریب و ریشه کلیه مصائب جنگل می نُمایانند، با آنکه در شصت سال گذشته شاهد اجرای طرح های عمرانی ویرانگری در حوزه جنگل های شمال کشور بوده ایم “همیشه” سکوت اختیار کردند؟

احداث بیش از 7 هزار واحد مسکونی غیرقانونی تنها در اراضی ملی – طبیعی و جنگل های اطراف یک روستا به نام “زیارت” یا زمین خواری گسترده در “گردنه حیران” با سرانجامی نا مشخص، سربرآوردن قارچ گونه کاخ – ویلاها از جنگل های شمال، ساخت آزادراه ویرانگر تهران – شمال، تداوم ساخت جاده های غیر ضروری که اجرای هر کدام پهنه های وسیعی از جنگل را نابود کرد و می کند؛ ساخت چندین سد در قلب رویشگاه های هیرکانی که علاوه بر نابودی مستقیم صدها هکتار جنگل و میلیون ها تن خاک، موجب تغییرات بنیادین در نظام هیدرولوژی هیرکانی شده و می شود؛طرح های ویرانگر انتقال آب بین حوضه ای مانند طرح انتقال آب کاسپین، طرح انتقال اّب فینسک و روزیه، طرح انتقال آب کسیلیان، طرح انتقال آب دو هزار و سه هزار، طرح انتقال آب زرین گل و … ، گردشگری نامتوازن که چندی است در قالب احداث خطوط ویرانگر تله کابین در نقاط مختلف جنگل های شمال و ساخت شهرک های توریستی – گردشگری پیگیری و اجرا می شود و ده ها طرح و پروژه ریز و درشت آسیب رسان دیگر به بنیان های جنگل و …. همه این ها در سکوتِ مخالفین قانون تنفس و پرچمداران بایستگی برداشت چوب از جنگل رخ داد یا در حال رخ دادن است؛و عجیب است که برخی از متخصصین صاحب تریبون و متولیان کلاسیک جنگل، بدون پرداختن به این هجمه ها، قانونِ به طور کامل اجرا نشده و “چوب لای چرخ مانده” تنفس را همچون اژدهایی هفت سر، باعث و بانی همه ویرانگری ها در جنگل های شمال می دانند و در برابر آن شدید ترین مواضع را اتخاذ می کنند، اما در خصوص “طرح های دولتی” برشمرده که بیشترین آسیب ها را به رویشگاه های جنگلی شمال کشور وارد آورده، تا امروز شاهد اعتراضی از جانب آنان نبودیم؟!

این نگرش اقتصاد محور به جنگل موجب شده تا  لاجرم جنگل و منابع طبیعی فقط و فقط در “طرح های جنگل داری” و طرح های مذکور نیز تنها در برداشت چوب از این جنگل ها تعریف، تفسیر و تحلیل شود. بی شک رمزگشایی از سکوت معنادار در نیم قرن، می تواند ما را به سرمنزل حقایق مرتبط با آنچه که در شش دهه گذشته بر جنگل ها بویژه در حوزه شمال کشور رفت، رهنمون شود.

 ضرورت بازتعریف مفهوم جنگل و تخصص های مرتبط با آن

اندیشه مدیریت کلاسیک جنگل معتقد است و بارها و به کرات درخواست کرده که غیر متخصصین در امورِ جنگل دخالت نکنند و آن را به “متخصصین جنگل” بسپارند. این اظهار و درخواست، در ظاهر درست و منطقی است. دِگراندیشان در حوزه حفاظت و صیانت از جنگل هم با تخصص گرایی مخالفتی ندارند و برخلاف پاره ای تصورات، تمایل، دلیل و به تاکید، “هیچ علاقه و انگیزه ای” برای مصادره یا دخالت در این تخصصِ آکادمیک از سوی آنان که در رابطه با مدیریت جنگل کلاسیک نمی اندیشند وجود ندارد.اما در خصوص سپردن همه امور جنگل به متخصصین مطالبه گر تولی جنگل، ضروریست تا نخست مشخص کنیم که “متخصص جنگل” کیست؟ آیا صرفا دانش آموختگان جنگلداریِ زیر مجموعه رشته منابع طبیعی را حسب روال جاری در شصت سال گذشته باید متخصصِ مطلقِ جنگل دانست؟ پاسخ”جنگلداری کلاسیک” به این پرسش”بلی” و پاسخ “جنگلبانی نوین” برخاسته از دیدگاه اکولوژی به آن پرسش “خیر” است.

آینده نگری اصولی برای تداوم صیانت از این زیستگاه های ارزشمند و زخم خورده حکم می کند تا “تعریف نوینی از جنگل” و چرایی نادرست بودن سپردن امر صیانت و حفاظت به جنگلداران را ارایه نماییم، چرا که برنامه ریزی برای آینده جنگل های زخم خورده، تعریف جدید و “بومی شده” از جنگل  به عنوان “زیستگاه” و نه “بنگاهِ” اقتصادی، “کارخانه تولید چوب” یا “باغ سیب” را می طلبد.

دانش اکولوژی به ما می گوید که جنگل تنها زمینی که پوشیده از رستنی ها باشد نیست، بلکه جنگل مجموعه ای از آبخوان، سنگ بستر، مواد مادری، افق های تشکیل دهنده خاک، میکرو و ماکرو فون – فلور موجود در خاک، پستی و بلندی ها و لندفرم های مختلف، منابع آب سطحی شامل چشمه سارها و رودخانه ها، پوشش گیاهی یکساله، درختچه ها، درختان، حیات وحش و مجموعه ای از عوامل اقلیمی در کنار جوامع محلی انسانی است. قابل دریافت است که درخت، آن هم بنابه تعریف رایج در جنگلداری کلاسیک، نوع صنعتی – اقتصادی آن تنها یکی از بی شمار اجزای تشکیل دهنده جنگل است و نه همه آن.

بررسی و شناخت هر کدام از این عوامل شکل دهنده جنگل بی شک از توان و انگیزه های دانش ” جنگلداریِ کلاسیک ” و رایج در دانشگاه ها خارج است چرا که شناخت هر کدام از این اجزای پیچیده اما به هم پیوسته تشکیل دهنده جنگل به عنوان”زیستگاه”، نیازمند تخصصی مستقل است که در دانشگاه ها تا سطح دکترا و بالاتر تدریس می شود.

بنابرین در نگاه و تعریف نوینِ جنگل، مبتنی بر اجزا و گزاره های گوناگون تشکیل دهنده این زیستگاه پیچیده، دخالت در امر جنگل فرایندی چند وجهی و به اندازه خودِ جنگل پیچیده و دشوار است و ورود و اعمال نظر و دخالت تخصص های متنوعی را می طلبد.

تنفس جنگل، خوب یا بد، برمدار خرد یا احساس، حاصل نظر متخصصین دانشگاه ها یا آنچه که به ناحق هوچی گری یا اغواگری رسانه ها نامیده می شود، تبدیل به “قانون” شده است. این باور را درک کنیم که منابع طبیعی تنها جنگل نیست؛ جنگل تنها درخت نیست و درخت تنها چوب نیست و نیز تنها در رویشگاه هیرکانی نمی روید. صیانت و حفاظت تنها در طرح جنگلداری به شیوه ای که بود محدود نمی شود و طرح جنگلداری هم صرفا برداشت چوب نیست.